سرم را کمی به جلو خم، و گردنش را بو میکنم. اگر دنیا بهشت بود، دلیلش میتوانست بوی بدن نوزاد باشد. سرش را روی سینهام گذاشته و خوابش برده، و من آنقدر خستهام که حتی نمیتوانم روی تخت بروم. همانجا میمانم و خودم هم سرم را به پنجره تکیه میدهم.
چندماه است که همینقدر خستهام، به اندازهی کافی نمیخوابم، و خوابهایم غرق کابوس میشود. بارها با عرق سرد از خواب پریدهام، انگار اما موقعی که بچه بیدار میشود، فراموشی میگیرم.
بودنش همهچیز را پر میکند. نبودن همه را، همهی چیزهایی که از دست دادهام را، خواسته نشدنها را، فریاد ها را.
مگر نه اینکه همه را پذیرفتم، تا او بتواند وجود داشته باشد؟ اما وقتی که خوابش میبرد، تازه انگار سقوط میکنم به دنیای واقعیت. دلم به پایین میریزد و سرم گیج میرود. تلاش مذبوحانهام برای روحیه دادن به خودم بینتیجه میماند. انگار توان کافی برای انگیزه دادن به خودم را ندارم.
به عقب برمیگردم. همهی آدمهایی که از دست دادم را نگاه میکنم که با انزجار نگاهم میکنند. همهی موقعیتهایی که از دست دادم، که حسرتشان تا ابد گوشهی دلم خواهد ماند.
چشمهایم را میبندم و باز میکنم. روی تخت نشستهام. دل درد دارم. پاهایم را در شکمم جمع کرده و فشار میدهم که کمی از دردش، کم شود. یکدفعه برش میدارم. حالم از خودم به هم میخورد. این درد حق من است.
از خودم متنفرم، کاش میشد خودم را اینجا، جا گذاشته و فرار کنم. کاش میشد تمام وجودم متلاشی شود، در دنیا حل شود و هیچ اثری از آن، در هیچذهنی، هیچزمانی، و هیچ جغرافیایی نماند. همه چیز سر جای خودش است، به جز من، که هیچگاه باز نخواهد گشت. پذیرفته شدن، «آنقدر» مهم بود که به خاطرش، جانی را بگیرم؟
آهنگ قطع میشود. چشمهایم را باز میکنم. دستم رو دراز و گوشی را از روی چهارپایه برمیدارم. اشک جلوی چشمانم را گرفته، نمیتوانم صفحه رو ببینم. با بازویم که هنوز خشک است، اشکهایم را پاک میکنم. گوشی خاموش شده. یکدفعه به گریه میافتم. با صدای بلند، و خیلی زود گریه، به جیغ تبدیل میشود. نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم. دستانم میلرزند. از خودم میترسم. از موجودی که در شکمم است هم همینطور. گاهی بخشی از وجودم است، و گاهی آنقدر ناآشناست که میخواهم از او فرار کنم، از او که ترکم کرد، از دنیایی که انقدر کوچک شده، میترسم.
تاریخ انتشار:10 خرداد, 1402
مقالات مرتبط رو حتما ببینید
خوب ❤️ موفق باشید خانم پارسا
آفرین حنا
موفق باشی 👌🏽
زیبا بود
قشنگ و پیچیده ♥️❣️
آينده تون درخشان🙏
و هزاران من که در منست رهایم نمیکند
به یه
دیدگاه قابل گسترشی است
در مورد کودک کاملا صحیح وصف کردید و زیبا
تبریک
قلمت پایدار 💙