مرد زمزمه میکند:
-یه دل میگه برم برم یه دلم میگه نرم نرم…
زن پاسخ میدهد:
– کجا ایشالله؟ بازم با رفیقات؟
– ای بابا خانم، آهنگ میخونم دلت وا شه.
– دل ما باز بشو بود که… ولش کن…
– باز چی شده؟
– هیچی والا… تو زندگی ما که کلا اتفاقی نمیفته.
– قراره اتفاقی بیفته؟
– آخه چقدر تو… بابا مرد، من حوصلم سر رفته!
مرد بلند بلند میخندد.
-چرا میخندی؟
– یاد شرک افتادم. یادته یه جاش خره میگه: من حوصلم سر رفته، بعد شرک بهش جواب میده: مصیبت
یجوری خودتو سرگرم کن؟
– یعنی الآن من خرم؟ یا اینکه میخواستی بگی مصیبت یجوری خودتو سرگرم کن؟
– نه خانم، من خرم..
-پس منِ مصیبت هم باید یجوری خودمو سرگرم کنم.
-مصیبتو حالا کاریش ندارم، ولی بد نیست یه راهی برای سرگرمی خودت پیدا کنی…
– چیکار کنم مثال؟
در میزنند.
– بیا اینم سرگرمی
به سمت در میرود در را باز میکند.
– شما توی زندگی نیاز به سرگرمی داشتین؟
– شما از کجا میدونین؟
– بخشید مثل اینکه فراموش کردین اینجا زندگی میکنید؟ من از این به بعد وظیفهی سرگرم کردن همسر شما رو بهعهده دارم. راستی به شما ناهار دادن اینجا؟
– ناهار که… ما ساعت دو و نیم رسیدیم خونه…
– به قبلیا چی؟ به قبلیا ناهار دادن؟
– قبلیا…. والا قبل ما کسی خونه نبود.
– بذارین وارد شم که بریم بازی.
سرگرمی وارد منزل میشود و شروع میکند به چیدن مهرههای شطرنج.
زن: من این بازی رو دوست ندارم.
سرگرمی: مافیا خوبه؟
– من عاشق مافیام
۱۰ نفر وارد منزل میشوند.
مرد: اینا دیگه کی هستن؟
خودشان را به ترتیب معرفی میکنند:
سرگرمی ۲
سرگرمی ۳
سرگرمی ۴
…
– حالا میتونیم مافیا بازی کنیم.
شروع به بازی میکنند و مرد از گوشهای نگاه میکند.
زن: حالا کی گرداننده میشه؟
گرداننده وارد میشود.
مرد: میشه دیگه حرف نزنی، دیگه جا نداریم.
در میزنند، مرد در را باز میکند.
– شما؟
– بنده «جا» هستم. ظاهراً نداشتید
جا وارد منزل میشود.
– به شما ناهار دادن اینجا؟
مرد عصبی میشود.
– نه به ما ناهار ندادن!!!
ناهار وارد منزل میشود.
زن از دور به اتاق پر از آدم نگاه میکند و نگران به شوهرش میگوید چیکارشون کنیم؟
مرد: فکر کنم باید بگیم که به جای خالی تو خونمون نیاز داریم.
جای خالی وارد خانه میشود.
مرد: من دیگه دارم له میشم
زن: حتی میترسم چیزی بخوام.
ترس در میزند.
مرد باید بریم بیرون
با زور خودشان را به در میرسانند.
مرد: ببخشید یکم اونور تر میشینید در باز شه؟
در را به زور باز میکند.
– شما؟
– سفارش آنلاینم، بچهها چیپس خواسته بودن..
زن و مرد از در خارج میشوند.
مرد: آخیش راحت شدیم.
صدای سرگرمی ها میآید:
– بعد ناهار یه دست دیگه هم بریم.
– نه بریم یه بازی دیگه….
– اول ناهار
زن: آخجون. واقعاً ترسناک شده بود. بریم دنبال خونه جدید بگردیم؟
صدایی از درون خانه: خب آفرین به ما. یه مشکل دیگه رو هم حل کردیم.
تاریخ انتشار:15 تیر, 1402
مقالات مرتبط رو حتما ببینید
متفاوت بود وجالب 👌♥️☺️
آفرین به این خلاقیت در ایده و در پردازش
خیلی خلاقانه و جالب بود، با نوعی طنز انتقادی که من دوستش دارم!🩷
بسیار عالی
عالی و متفاوت مثل همیشه 🥰
عااااالی و سرشار از خلاقیت
هرچند منظور رو متوجه نشدم ولی جالب بود. براشون آرزوی موفقیت می کنم❤️
سلام.هدف از نوشتن این متن چی بور؟
من نفهمیدم.
آخرش که زن و شوهر آواره شدن
واقعا عالی نوشتید