اینجا و اکنون در سالگرد زلزله بم از «ایرج بسطامی» هنرمند فقید، یاد میکنیم. چنین روزی بود؛ ۱۹ سال پیش حوالی سحرگاه که «بم» لرزید و «ارگ بم» بر سر تمامی ما آوار شد. هیچ یک آن ساعات تلخ را فراموش نخواهیم کرد و هم آنان که داغهای بیشماری به دل فشاندند و جانهای عزیز بسیاری که از دست رفتند.
در ادای احترام به همه مردمان نیک آن دیار پاکنژاد؛ در این مطلب از یکی از آن جانهای عزیزی یاد میکنیم که امروز اگر با ما بود همین یک ماه پیش ۶۵ ساله میشد؛ از ایرج بسطامی میگوییم که اگر بود شاید بازهم از درددلهایش با گل پونهها برایمان میخواند، شاید مثل سالهای آخر عمرش در همان خانه کاهگلی پدری، پدری میکرد برای فرزندان و خانواده برادر عزیز و از دسترفتهاش که او را در مسیر هنر بسیار حامی بود. بامداد زلزله تمام خانواده با او در آوار شدند و تنها «خاطره» باقی ماند؛ برادرزادهاش. و حتماً در این معنایی هست؛ معنایی که به ماندگاری خاطره و خاطرهها ایمان دارد.
زندگی نامه ایرج بسطامی خواننده سنتی ایران
«حشمتالله بسطامی» که بعدتر نام هنری ایرج را به خاطر علاقهای که به ایرج خواجه امیری داشت برای خود برگزید؛ در کرمان و در شهر بم به دنیا آمد، در خانوادهای که هر یک از اعضای آن از پدر تا پدربزرگ و اجدادشان با موسیقی عجین بودند و در نواختن ساز یا آواز تبحر داشتند. پس عجیب نبود که او از 5 سالگی این هنر را به شکل خوانندگی ابراز دارد و تمام خانواده به خصوص پدر و برادرش برای هموار شدن مسیر او از هیچ تلاشی دریغ نکنند.
صدای همیشه مانگار ایرج بسطامی
بسطامی ۲۲ ساله بود که شاگرد استاد «محمدرضا شجریان» شد و «پرویز مشکاتیان» او را شنید. از همینجا بود که آن چه باید؛ رخ داد و «افشاری مرکب» با آهنگسازی پرویز مشکاتیان اولین اثر «ایرج بسطامی» شد. با اینکه تصنیف گلپونهها شناخته شدهترین اثر ایرج بسطامی است با آهنگی از حسین پرنیا که البته باعث شهرت و محبوبیت او نیز شد؛ اما «وطن من» با شعری از «ملکالشعرای بهار» و به آهنگسازی پرویز مشکاتیان به او اعتباری جهانی بخشید و در «یونسکو» به عنوان اثر ملی به ثبت رسید.
استاد به بم بازگشت تا به جوانان زادگاهش از هنرش بیاموزد
زندگی «ایرج بسطامی» غریب و تفکربرانگیز است؛ همین که در اوج فعالیت هنریاش به بم بازگشت تا دین خود را به برادر درگذشتهاش در کنار خانواده بازمانده از او، به خشت خشت خانه کاهلگلیهای زادگاهش و به خاک کویری که هنرمندی چون او را در خویش پرورانده بود؛ ادا کند. او بازگشت و به نوجوانان و جوانان زادگاهش، بیمزد، از هنرش آموخت. سرآخر هم بر آوار همان خاک امن که پناه سالهای پایانی زندگیاش بود سر نهاد. اما او آنجا تمام نشد؛ هنوز ادامه دارد، هنوز هست در قلبها و گوشهای جان وقتی صدایش از ارگ بم میآید که میخواند از ژرفای دل:
ای خطه ایران مهین ای وطن من/ ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست/ ای باغ و گل و لاله و سرو و سمن من
تصنیف حریر مهتاب
«هیچ یک» پیشنهاد میکند حریر مهتاب را با آهنگسازی حسین پرنیا و صدای جاودان ایرج بسطامی گوش کنید. اثری که شاید ، واگویهای از خلقت است؛ واگویهای از آنچه بر او گذشت و آنچه آخر شد و البته آنچه از او ماند و ماندگار شد…
حریر مهتاب با شعری از زکریا اخلاقی:
در حریری ز مهتاب سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار از غروبی چنین گفته بودی
در دو چشمت طلوعی نهان چون ستاره میدمیدی
در شب بهت ویرانی من قصههای مرا از سر شوق میشنیدی
بی شکیبم بیقرارم سر بپای جنون میگذارم
بیشکیبم بیقرارم دل به دریای تو میسپارم
در بهاری که بی تو خزان شد باورم شد دگر نیستی تو
خود نگفتی که من هم بدانم کیستی تو چیستی تو
دیدمت در حریری ز مهتاب سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار از غروبی چنین گفته بودی