تصادف مرگ روز فروغ با این روزها که شعر نو رسالت ما مصلوب و زبان بریده با تاج خار و زخم نیزه آذین میشود. تعبیری شاعرانه دارد گوشی فروغ از این رهگذر حضور خود را با ما و در کنار ما اعلام میکند هر چند که این بار در این میدان جنگی شرافتمندانه درگیر نیست و مهاجمه را سردارانی شجاع و سربازانی جوانمرد آغاز نکردهاند که روح شجاعت و مردانگی ایستادن در برابر ایشان و جنگیدن رو در رو با ایشان را جواز دهد که معرکه عجوزگان لنگه کفش به دست است که با سلاح بهتان و توهین به میدان آمدهاند: عاملان استعمار جدید، دیوانگان، کودکان بیسواد یاوهگو… سلاح هوچیان و معرکهگیرانی که به میدان میریزند تا دخالت نیروهای دیگر قابلیت توجیه یابد مگر همیشه چه بوده است؟
این پرده، بارها و بارها در صحنههای سیاست بازی شده است و دیدهایم که حتی به به هنگامی که طرف مهاجمه نیز چیزی از قماش مهاجمان بوده است و مسلح به اسلحهای از همان دست، باز به نتایج مطلوب رسیده است وای اگر طرف مهاجمه عیسای مصلوب شعر باشد. مگر به راستی حسنک وزیر قرمطی بود؟
اما حقیقت این است که در این قیام به (اصطلاح حق بر علیه باطل)، آنچه انگیزه مدعی است، نه «محتوی» که «محتوا»ست که به تحقیق اگر در اینگونه سخن آنچه به قالب در میآمد همه زاری بر هجران معشوق و گله از بیوفای یار بود حاشا که یکی به مخالفت علمی بر میداشت با یکی زیر قلمی سینه میزد.
تصادف مرگ روز فروغ با این ایام جای خالی او را نمود بیشتری میدهد. یادآور فروغ برای همیشه تجدید مطلع اندوه بزرگ شعر دوباره فارسی است از خاموشی تا به هنگام شاعری بسیار بزرگ شاعری که درست در آستانه برخورداری از کشف مجدد خود به خاک افتاد و سرخی خونش چون داغی ابدی بر دل مادر جاودان زنده شعر ماند. شاعری که پس از تولد دوباره خویش بیش از پنج یا شش سال نزیست اما با مجالی که بیرحمانه اندک بود توانست به صورت یکی از درخشانترین چهرههای شعر امروز تثبیت شود. با مرگ او موسیقی درخشانی که خاص شعر معصومانهاش بود غیر قابل تقلید ماند و از گسترش باز ایستاد. مرگ فروغ تنها مرگ یک انسان مرگ یک شاعر نبود فرصتی عظیم بود برای تاریخ شعر فارسی که از دست رفت.
سال روزهای فروغ برای من همیشه با این دریغ همراه است و این دریغ چنان تلخ و گزنده است که گاه با خود میگویم: «کاش این تولد دوباره را نیافته بود!»
تاریخ انتشار:17 تیر, 1403
مقالات مرتبط رو حتما ببینید