گذشتهها چیز دیگری بود. این باندها و این تکنولوژی هرگز رقیب خوبی برای صدای «صفحه» نیست و نخواهد بود. آن خشتها و صداهایی که مثل پیچک به جان خانه میپیچید؛ کجا و این باندها کجا؟ دقیقاً همین امروز، همین ساعتها در صد و بیست سال پیش «جواد بدیعزاده» به دنیا آمد و بوالعجب که گویی هنوز زنده است. در حالی که دنیا دارد خودش را برای دسترسی به تونل زمان در عراق میکشد، با «هیچیک» بدون خونریزی به صد و بیست سال قبل برویم.
جواد بدیعزاده آنکه دلش زنده شد به عشق
«سید رضا بدیع کاشانی» ملقب به بدیعالمتکلمین، روحانی مشروطهخواهی بود که به «سید اناری» شهرت داشت. مردی بهشدت محبوب و سازگار. یک آوازخوان مذهبی با تسلط کافی بر ردیف موسیقی ایرانی. «سید اناری» خواهر دوست واعظش را به همسری انتخاب میکند. در سال ۱۲۸۱ خورشیدی پسرش بهدنیا میآید. پسری که ردیفخوانی و آواز را از پدر و داییاش یاد میگیرد.
شاید پدر در این فکر بود که از پسر جانشینی برای خود بسازد. ولی فرزند بعدها راه دیگری را برگزید. او پس از بهپایان بردن دورهی ابتدایی، تحصیل را در دو مدرسهی «آلیانس» و «دارالفنون» ادامه داد، پس با زبان و فرهنگ فرانسه نیز آشنا شد. پسر «بدیعالمتکلمین» نه تنها پیشکسوت موسیقی سنتی است، بلکه او در زمینهی موسیقی عامیانهی شهری نیز کار کرده. از همینرو، او را به تعبیری، باید از پایهگذاران شاخهای از موسیقی پاپ ایرانی بهشمار آورد. از «جواد بدیعزاده» میخوانید.
عامیانهخوان موسیقیدان
شاید همه «شد خزان گلشن آشنایی» را شنیده باشند اما ندانند که «جواد بدیعزاده» که لطفی به موسیقی کرده است. او در خاطرات خود مینویسد: «قبلاً اسماعیل مهرتاش چند آهنگ با اشعار خودمانی که زبان حال مردم است، مثل «زالکه زالزالکه»، «یکی یه پول خروس» و مانند اینها ساخته بود و به من پیشنهاد کرد بخوانم. من وحشت داشتم از خواندن آنها. زیرا فکر میکردم با پخش این آهنگها، مورد ملامت دوستان و موسیقیشناسان قرار میگیرم. ولی بالاخره با استدلال، مقداری جروبحث و تشویق مرحوم صبا، برای خواندن آنها آماده شدم».
به این ترتیب، بدیعزاده به یاری مهرتاش و صبا، موسیقی عامیانه را بازسازی کرد و زمینه را برای سربرآوردن شاخهای از موسیقی پاپ ایرانی آماده ساخت. او بعدها، خود نیز به ساخت و پرداخت اینگونه ترانهها روی آورد و توفیق بسیار پیدا کرد.
یا در جایی دیگر از كتاب خاطراتش «گلبانگ محراب تا بانگ مضراب» ازصفحه ۲۲۴ تا ۲۲۹ چگونگى علاقهمندىاش را به خواندن سبک «غیر ردیفى» شرح مىدهد و دربارهی اینكه چه كسى پیشنهاد مىكند تا نام این شیوه را «بیات تهران» بگذارند توضیحات جالبى مىدهد. «بدیعزاده» براى ضبط چند صفحه در تدارک سفر به بیروت و حلب بوده است. شبى در منزلش مهمانى مىدهد. مهمانانش عبارت بودهاند از: «ذكاءاالملک (محمدعلى) فروغى»، «ملکالشعرا بهار»، «سید كاظم خان اتحاد»- مدیر روزنامه امید-، «ابوالحسن صبا»، «حبیب سماعى» و «حسین یاحقى». خلاصه در حال معاشرت بودهاند که دایی بدیع زاده «سید یحیی سعید» هم سرزده وارد مىشود و در جمع، غزلى از سعدى را در دستگاه ماهور مىخواند كه در مهمانان و به ویژه در خود «بدیع زاده» تأثیر بسیار مىگذارد و نوبت به او كه مىرسد به قول خودش به سبک داش مشدىهاى تهران غزلى از سعدى مىخواند. او میگوید: «خوب شد كه این آواز را آن شب خواندم، زیرا پس از خواندن من، درِ مكتب و مدرسهاى به روى من باز شد و فروغى را صد برابر از آن چه مىشناختم، شناختم.» پس از پایان آواز، «فروغی»، بدیع زاده را تشویق میکند و به او مى گوید: «این هم طرز مطلوبى است از خواندن… ولى نكتهاى را باید تذكر بدهم و آن این است كه اولاً این رقم آواز را با شعر سعدى و حافظ و این قبیل گویندگان نباید خواند… بلكه جایز است بگویم آواز خستهدلان. به علاوه، با اشعارى كه حالت درونى آنها را نشان مىدهد باید خواند، مثل مخمسات و مسمطات «وحشى بافقی»، یا بهتر بگویم «كفاش خراسانى» كه شاعرى است سوختهدل و اشعارى به نام دعاى عاشق و نفرین عاشق دارد. اگر بتوانید در كتابفروشىهاى جنوب شهر و یا آنها كه كنار خیابانها مقدارى كتاب جمع مىكنند و مىفروشند پیدا كنید. آنها براى این قبیل آوازها بسیار مناسب است و ثانیاً باید بگویم این رقم آواز یكى از آوازهاى سنتى قدیم است و نباید گفت آواز «باباشمل»، بلكه این آواز هم، همان آوازهاى قدیم كه به نام «بیات» معروف است مثل «بیات اصفهان»، «بیات ترک»، «بیات كرد» و بیاتهاى دیگر. باید بگویید: «بیات رى» كه در واقع مىرساند كه اهل رى در قدیم، در كوچه و بازار، این رقم آواز مىخواندند و یا لااقل بگویید بیات تهران».
بسیار جالب است که ترکیب «بیات تهران» را محمدعلی فروغی ساخته و تا امروز مانده است.
بدیعزاده به روایت اینترنت
ویکی پدیا دربارهی بدیعزاده مینویسید: «بدیعزاده علاوه بر خوانندگی در امر آهنگسازی نیز شهرت دارد. در سال ۱۳۰۴ که کمپانی انگلیسی صفحهپُرکنی «هیزمَستِرزوُیس» بهقصد تهیه و ضبط صفحه از نواختهها و خواندههای هنرمندان ایرانی نماینده خود را به ایران اعزام کرد و شعبهی خود را در تهران گشود، «بدیعزاده» بهعنوان نخستین خواننده مرد، با معرفی و توصیه «عبدالحسینخان شهنازی»، انتخاب شد و اولین صفحهی او با عنوان «جلوه گل» روانه بازار شد که شامل دو قطعه آواز و سه تصنیف از ساختههای خودش بود. از آن پس تا سال ۱۳۱۴ بدیعزاده ۲۴ تصنیف ساخت که همه روی صفحه ضبط شده است. او در سالهای بعد در سفرهایی به حلب، بیروت، برلین و شبهقاره هند، بر شمار ضبط آهنگهای خود افزود.
از میان آفریدههای معروف او میتوان از سرود «ایران، کشور داریوش» و ترانههای «جلوه گل»، «داد دل»، «دلافسرده»، «هدیه خاک»، «گل پرپر» و «خزان عشق» یاد کرد. «خزان عشق» که تا زمان ما جاذبهی خود را حفظ کرده در سال ۱۳۱۳ در پیوند با متنی عاشقانه از «رهی معیری» ساخته شدهاست.
با افتتاح رادیو «بدیعزاده» به جمع هیئت ارکستر آن زمان رادیو پیوست و در کنار هنرمندانی چون «حسین تهرانی»، «مرتضی نیداوود»، «حبیب سماعی» و استاد «ابوالحسن صبا» آثار مشهوری در حوزهی موسیقی ایرانی پدید آورد. «بدیعزاده» سالها عضو شعر و موسیقی رادیو تهران بود.
او دی سال ۱۳۵۸ در تهران و هفتاد و هفت سالگی، بر اثر دومین سکته مغزی، چشم از جهان فروبست.»