فروغ فرخزاد در جایی میگوید: «حالا شعر برای من یک مسألۀ جدی است. یک جور جوابی است که باید به زندگی خودم بدهم. من همانقدر به شعر احترام میگذارم که یک آدم مذهبی به مذهبش … به یک چیز دیگر هم معتقدم و آن «شاعر بودن» در تمام لحظههای زندگی است. شاعر بودن یعنی انسان بودن. بعضیها را میشناسم که رفتار روزانهشان هیچ ربطی به شعرشان ندارد. یعنی فقط وقتی شعر میگویند شاعر هستند؛ بعد تمام میشود. دو مرتبه میشوند یک آدم … تنگفکر، بدبخت، حسود، حقير. من حرفهای این آدمها را هم قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت میدهم و وقتی این آقایان مشتهایشان را گره میکنند و فریاد راه میاندازند -یعنی در شعرها و مـقـالـههایشانـ من نفرتم میگیرد و باورم نمیشود که راست میگویند.»
اگر بخواهیم شاعران طراز اول شعر فارسی را از بدو پیدایش تاکنون، به اعتبار سبکهای مختلف شعر فارسی برشماریم، بدون شک ناگزیر به اقرار این حقیقت خواهیم شد که چندتن از بزرگان شعر فارسی در قرن حاضر میزیستهاند و یکی از ایشان فروغ فرخزاد است.
فروغ فرخزاد شاعری است عاطفی با زبانی بسیار صمیمی و مضامینی غنائی و مؤثر که در حوزههای کاملاً جدیدی به سخنوری پرداخته است. برخی از عواملی که باعث علو شعر او شده است از این قرار است:
۱ – پس از تقریباً هزار و دویست سال سابقه ادبیات فارسی، او موضوعاتی را برای اولین بار در شعر مطرح کرد و مضامین جدیدی آفرید که در طی کتاب بدانها اشاره شده است. مثلاً شاعران کهن جز به ندرت درباره زندگی خصوصی خود سخن نگفتهاند، ما نمیدانیم که آیا حافظ همسر و فرزند داشته است یا خیر؟ و روابط او با افراد خانوادهاش چگونه بوده است؟ گاهی شاعرانی چون خاقانی از زندگی خصوصی خود سخن گفتهاند، اما نمیتوان مطمئن بود که احساسات حقیقی خود را بروز داده باشند. مثلاً خاقانی که در مرگ پسرش رشید اشعار مؤثر سوزناکی دارد در طی قطعهای به رسم اعراب از مرگ دختر خود شادمانی کرده است و از این رو آن قطعه سخت ناپسند افتاده است و به دل نمینشیند. مولانا نیز در مثنوی آنجاها که سخن از زندگی او و یاران اوست بهتر دانسته است که سر دلبران را در حدیث این و آن بگوید. به هر حال فروغ با صمیمیتی عجیب از عواطف و احساسات راستین خود سخن رانده است و شعر را که در ادبیات فارسی نیاز به تقویت داشت، ترقی داده است.
۲_ مقام فروغ بهخصوص در مقایسه با شاعران زن دیگر برجسته میشود. موضوعاتی را که او در شعر مطرح کرد و نگاههای زنانه او به جهان و مسائل، عمده در شعر زنان دیگر سابقه نداشته است. مهستی گاهی مضامین زشت و رکیکی دارد اما شعر فروغ ممکن است گاهی بیپروا باشد اما هرگز رکیک نیست. پروین اعتصامی شاعر بزرگی است که حق او به سبب جریانهای کاذب ادبی که در دهههای اخیر در مجلات جوان پسند آمده بود تا حدودی ضایع شد. او به علت ساختهای خانوادگی نسل قبل از فروغ، هیچگاه از مسائل خصوصی خود از مصائب خود و به طور کلی از زبان دل خود سخن نگفت. سخن او در اینگونه موارد، سکوت اوست و چه سکوت پر معنائی! با تسلطی که او به شعر داشت چه بسا که میتوانست نگاههای زنانه خود را به جهان درون و بیرون تبدیل به اشعار بلندی کند و به غنای ادبیات عاطفی و صمیمانه ما بیفزاید. فروغ از شوهر خود، از پدر خود، از فرزند خود، از معشوق خود سخن گفت. (همانطور که از چرخ خیاطی، از جارو، از آشپزخانه از رختشوئی … سخن گفت) و طرح این مطالب در ادب ما به حدی تازگی داشت که او را متهم به جریحهدار کردن عفت عمومی کردند! (آنان شعر را با مقاله اشتباه گرفته بودند!). اما اکنون که سالهای تقریباً درازی از مرگ او گذشته و آتش حبّ و بغضها و پیشداوریهای عجولانه و قضاوتهای غیر علمی تا حدی فروکش کرده است، میتوان با نگاه جامعتری به شعر او نگریست و با توجه به تاریخ کل جریانات ادب فارسی،
موقعیت متشخص او را در جغرافیای ادبیات فارسی باز شناخت.
او شاعری بود که از زندگی و خانه و اجتماع و… صادقانه و منصفانه و هنری سخن گفته است و ادبیات ما به این نگرش و بینش سخت محتاج بوده است.
فروغ به زبان عادی مردم امروز از مسائل ایران و ایرانی دوران جدید سخن گفت نه به زبان فاخر و فاضلانه و متکلفانهای که در ادبیات کهن مرسوم بود و به همین دلیل ایرانی امروز با شعر او به راحتی ارتباط برقرار کرد. ارتباطی که امروزه هیچگاه با قصیدههای خاقانی و انوری و ملمعات سعدی و مسمطهای منوچهری … برقرار نمیشود و آیا ایرانی امروزی نباید با شعر مربوط باشد؟ و آیا ایرانی امروز در یک عصر غمزده پائیزی میتواند با دیوان رودکی خود را آرام کند؟ و آنگهی مسائل شعر او، مسائل امروزی ماست.
تاریخ انتشار:29 خرداد, 1403
مقالات مرتبط رو حتما ببینید