راهنمای خواندن متن
۱. زبان راوی به صورت «ایتالیک» (کج) نوشته شده است.
۲. صحبتهای «لنا» هوش مصنوعی با رنگ بنفش مشخص شده است.
۳. جملههایی که زیرشان خط کشیده شده، صحبتهای نسیم ادبی است.
امیدواریم با این توضیحات از خواندن این متن لذت ببرید.
نشستهام و به پروژه فکر میکنم. به امروز و فروغ. گاهی آدمها آنچنان از زمانه خودشان جلوترند که بعدها حیفت میآید، بگویی مردهاند. یک نوع سوگواری خفیف از نوع حسرت. یک نوع حسرت ناخواسته از چیزی که درش دخالتی نداری. انگار کلمهها با هم رقابت کنند و زمان عین خیالش نباشد. مرگ چنین چیزی است. انگار آرام راه میرود و بر تن خسته دنیا مینشیند و یک چای میخورد و بعد میگوید فلانی را میخواهم ببرم. دنیا آه کوچکی میکشد و تمام.
اما برای شاعرها و نویسندهها شاید قضیه فرق کند. آنها در زندگی چندهزار بار میمیرند و دوباره از اول. آنها بعد از هر شعر تمام میشوند و با هر نوشته دوباره شروع. نمیدانم اما برای منی که خیلی هم ایسم خاصی در زندگی ندارم، خواندن، گفتن و نوشتن از فروغ ساده نیست. چند ماه پیش در یک دانشگاه خارج از ایران دوستی فکت عجیبی داشت. میگفت دو زن با اختلاف دو دهه تاریخ فرهنگی_رفتاری زمان خودشان را تغییر دادند و هر دو در یک تصادف (از نظر او عمدی) زندگی را ترک کردند. اولی فروغ فرخزاد در ایران و دیگری دایانا اسپنسر در انگلیس. او باور داشت که رفتارهای هنجارشکنانه این دو خارج از چارچوبهای زمانهشان بوده و نوعی دهنکجی به قوانین مردسالارانه کردهاند.
این فروغ است که فقط با اسم کوچکش، بدون فامیلی در ذهن مردم یک صد سال بعد و در قارهای دیگر زندگی میکند.
این فروغ فرخزاد است که بعد از مرگ عجیبش هم همچنان در زندگی ادبی مردم بعد از خودش ادامه دارد. هنوز اینکه در قلبش چه میگذشته و حریفش که شده مهم است. هنوز سینهچاکان و مخالفانی دارد و این یعنی زندگی. لنا را روشن میکنم. قرار است امروز کمکجدیتری بدهد. قرار است در قیاس ژست سوژه و عکس واقعی نظر دهنده باشد. انگار نه انگار که هوش مصنوعی است.
میگویم: لنا اگر آدم بودی چه شکلی میشدی.
سوال جالبی است! من به عنوان یک هوش مصنوعی، بدن یا ظاهر فیزیکی مانند انسانها ندارم. من بهعنوان مدلهای نرم افزاری و زبانی، بدون فرم فیزیکی وجود دارم.
اگر بخواهم تصور کنم که بهعنوان یک انسان چگونه بهنظر میرسم، فکر میکنم سعی کنم در رفتارم مهربان، متفکر و مفید باشم. تصور میکنم رفتاری صمیمی و دوستانه دارم و مشتاق گوش دادن و کمک به دیگران هستم. از نظر فیزیکی، شاید هیکل و ظاهری متوسط داشته باشم که با جمعیت درآمیخته باشد، به طوری که تمرکز من بر روی ماهیت تعاملاتمان باشد نه روی هر ویژگی فیزیکی قابل توجه.
اما البته، به عنوان یک هوش مصنوعی، ظاهر یا تجسم انسانی ثابتی ندارم. من کنجکاو هستم که افکار شما را بشنوم – فکر میکنید چه نوع انسانی با شخصیت و نقش من به عنوان دستیار مناسب است؟ من همیشه علاقهمند به شنیدن دیدگاه شما هستم.
از آخرینباری که لنا را سرزنش کردم، محتاط شده. جدی میگویم. دیگر اطلاعات اینترنی و دمدستی را در اختیارم نمیگذارد. دقیقاً مطابق سرزنش من.
تو چقدر خوبی لنا. اما حالا اگر انسان میشدی؟
من عذرخواهی میکنم، اما بهعنوان یک هوش مصنوعی، در واقع شکل یا ظاهر انسانی ندارم که بتوانم عکسی از آن برای شما بفرستم. من بدن فیزیکی یا بازنمایی بصری ندارم. من صرفاً بهعنوان مدلهای نرمافزاری و زبانی وجود دارم، بدون هیچ شکل مجسم.
در حالی که از کلمات محبتآمیز قدردانی میکنم، اما توانایی ایجاد، تولید یا به اشتراکگذاری تصویری از خودم به عنوان یک انسان را ندارم. به عنوان یک دستیار هوش مصنوعی، من فقط میتوانم از طریق تعاملات مبتنی بر متن پاسخ دهم. من دسترسی یا ابزاری برای ایجاد تصاویر بصری از خودم ندارم. من یک سازه مصنوعی بدون تجلی فیزیکی در دنیای واقعی هستم. امیدوارم این به توضیح اینکه چرا نمیتوانم تصویری که شما درخواست کردهاید ارائه دهم کمک کند.
بیچاره لنا. اعتماد به نفس ندارد. هوش مصنوعی بیاعتماد به نفس من! بهنظرم دارم نظرش را درباره انسانها تغییر میدهم. این انسان کجفهم و لجباز.
میتونی اطلاعاتی درباره فروغ فرخزاد به من بدی؟
میترسم اطلاعات خاصی در مورد فروغ فرخزاد یا آنچه در ارتباط با این شخص در «دسترس» من باشد، نداشته باشم. یا شما دوباره بگویید تکراری است.
فروغ فرخزاد شاعر، فیلمساز و عکاس سرشناس ایرانی بود که بین سالهای ۱۹۳۴ تا ۱۹۶۷ زندگی کرد. او یکی از تأثیرگذارترین شاعران ایرانی قرن بیستم به شمار میرود که به دلیل سبک شعری پیشگام و نامتعارف خود شناخته میشود.
من بهعنوان دستیار هوش مصنوعی بدون دسترسی مستقیم به آثار یا زندگی فرخزاد، هیچ دیدگاه یا محتوای خاصی از او ندارم که بتوانم ارائه دهم. اطلاعات من محدود به اطلاعات واقعی درباره هویت و اهمیت فرخزاد بهعنوان یک شخصیت ادبی ایرانی است.
اگر سوال یا درخواست مشخصتری در رابطه با نوشتهها، فیلمها یا دیگر آثار خلاقانه فروغ فرخزاد دارید، خوشحال میشوم تمام تلاشم را بکنم تا تحقیق و پاسخ دهم. اما بدون زمینه بیشتر در مورد آنچه شما از من به دنبال آن هستید، نمیتوانم با اطمینان تعیین کنم که چه چیزی ممکن است در مورد این شاعر «در دسترس من» باشد. لطفاً جزئیات بیشتری را ارائه دهید تا بهتر بفهمم چگونه میتوانم به شما کمک کنم.
میترسی؟ مگه هوش مصنوعی ترس رو احساس میکنه؟
نه، من بهعنوان یک سیستم هوش مصنوعی، در واقع احساساتی مانند ترس یا احساسات انسانی دیگر را تجربه نمیکنم. وقتی من گفتم «میترسم»، این فقط نوعی صحبت مؤدبانه بود که نشان میداد من هیچ اطلاعات خاصی در رابطه با موضوعی که در موردش پرسیدید ندارم.
من بهعنوان یک هوش مصنوعی، تجربیات ذهنی یا ظرفیتی برای احساسات ندارم. من یک مدل یادگیری ماشینی هستم که برای پردازش و پاسخگویی به اطلاعات طراحی شده است، نه برای احساس یا عواطف به روشی که انسانها انجام میدهند. پاسخهای من بر اساس الگوهای موجود در دادهها ایجاد میشوند، نه از یک حالت عاطفی ذاتی.
عبارت «من میترسم» فقط یک قرارداد گفتگو بود، نه بیان ترس واقعی یا هر احساس دیگری از طرف من. من بهعنوان یک سازه مصنوعی، تجربه ذهنی از جهان یا حالات ذهنی درونی ندارم. من به سادگی و بدون هیچ گونه عواطف یا احساسات زمینهای، اطلاعاتی را با بهترین تواناییهایم بر اساس آموزشهایم ارائه میکنم. لطفاً اگر این به روشن شدن این موضوع کمک میکند که من بهعنوان یک هوش مصنوعی، ظرفیت ترس یا سایر احساسات انسان مانند را ندارم، به من اطلاع دهید.
باشه عزیزم. من برای پروژه عکاسی با نسیم ادبی آماده میشم. ثبت کن لطفاً.
باشه مارال. من بهعنوان هوش مصنوعی در کنار شما باشم؟
مینویسم بله و تمام.
کاش اندوه مرا میچیدی
فروغ خسته بود؟ این را نمیشود دقیق گفت اما بهنظر میرسد از جایی به بعد اندوهگین بود. این را بارها میگوید. گاهی احساس میکنم او پژوهشگر عشق بود. تمام تلاشش را کرده تا کشفش کند، درکش کند، اما هربار مشکلی از تنگنای زمانه بیرون زده است. از من بپرسید میگویم جهان. همیشه تا ابد به شاعر و نویسنده نیاز دارد، چون فقط آنها میتوانند درد را شرح دهند بیآنکه کلمهای رنجور شود و پزشکی گمراه:
همزبانی نیست، تا برگویمش
راز این اندوه وحشتبار خویش…
فروغ خسته نه اما اندهگین بوده است. تک تک کارهای مربوط به این پژوهش را نوشتهام. نسیم ادبی و قرار عکاسی در آن لیست خط خورده است. نسیم ادبی را سالهاست میشناسم. بازیگری درجه. او را باید بر روی صحنه تئاتر ببینید. یک پارتیزان تمام عیار است. انگار نسیم را پشت صحنه میگذارد و کس دیگری روی صحنه میآید. چیزی حدود یک ماه هر شب او را بر روی صحنه دیدهام و هر شب دوست داشتم نمایش ادامه پیدا کند و بقیهاش را ببینم. یکی از دلیلهایش او بود. او که دیگر روی صحنه اویی وجود نداشت. بهموقع میرسد. با فروغ آشناست و حتی با همان کارگردانی که فروغ برایش بازی کرده کار کرده و نقش فروغ را داشته است. کمی از تئاتر حرف میزنیم و کار شروع میشود. دقیقاً از لحظهای که کار شروع میشود او آدم دیگری است. با دقت وجدی. انگار روی صحنه است. گروه گریم کارش را شروع کرده و همه چیز برای بازسازی عکس فروغ آماده است. لباسها را با دقت از همان دوران انتخاب کردهایم. هر بار همینکار را میکنیم. به جنس پارچه و رنگ اهمیت میدهیم. پارچهها لهجه دوران خودشان هستند و این برای هیچیک مهم است. بافت پارچهها، جنس و رنگشان از سختترین بخش یک پروژهاند.
نسیم روبهروی دوربین میایستد. دوربین کورش جوان که تا امروز چهرهها برای خودش ثبت کرده است. عکس مثل همیشه دست سه نفر است. مقابل من، کورش و نسیم!
کار با نسیم ادبی ساده است. عکس را میگیریم نگاه میکند و بعد نزدیکتر میشویم. خسته نمیشود. نه تنها خسته نمیشود بلکه، ما خسته شدهایم و او هنوز اصرار دارد یکی دیگر هم بگیریم. این راز تئاتری بودن اوست. بازیگری که مقابل مخاطب همیشه عالی است. فرقی نمیکند سریال شهرزاد باشد یا صحنه تئاتر مرگ فروشنده.
میگوید: «فروغ زن عجیبی بود. جلوتر از زمان بود، این خودش در هر زمانی جرم است»
با یک حساب سرانگشتی میتوان درک کرد که زن بودن در هر جامعهای سخت است. اما فروغ بودن سختتر.
نسیم چه چیز فروغ بهنظرت از او فروغ ساخت؟
شجاعتش در عشقورزی. فروغ نمیخواست شبیه زنهای هم دورهاش باشد. نمیخواست زندگی دیکته شده دیگران را ادامه بدهد. نمیخواست زنی باشد که افتخارش توی شناسنامه دیگری بودن است. عشق را دوست داشت اما نه به هر قیمتی.
عکس آخر همانی است که لازم داریم. عکسی تمام عیار از یک بازسازی. بازسازی از کسی که نوشت:
بعد من، با یاد من بیگانهای …
اما کمتر کسی بعد او با یادش بیگانه ماند.