گفتوگوی اختصاصی
جشنوارهی بینالمللی فیلم گنت، بزرگترین جشنوارهی فیلم بلژیک که نگاه ویژهای بر موسیقی دارد، پنجاهمین سالگرد برگزاریاش را جشن میگیرد و حالا میزبان جدیدترین فیلم «آنتونی چن»، فیلمنامهنویس و کارگردان سنگاپوری است؛ که به گفتهی خودش در توضیح فیلم، برای نخستینبار، موسیقی تا این حد نقش پر رنگی در فیلمش دارد و انگار این فیلم مخصوص همین جشنواره ساخته شده!
شکستن یخ
در چشماندازی برفی و دلهره آور، فضایی میان کرهی شمالی و چین، یک گروه سه نفره با سفر جادهای خود و همراهی یکدیگر،بر پایهی دوستیای که شکل میدهند از یک آشفتگی درونی جلوگیری میکنند.
این فیلم نخستین فیلم «آنتونی چن» است که در چین ساخته شده و استفادهی هنرمندانهی او از نمادهای طبیعی و انسانی، برای تجلای احساسات درونی، به زیبایی هر چه تمامتر به تصویر کشیده شده است.
فیلم «شکستن یخ» همچنین به عنوان نمایندهی سنگاپور در نود و ششمین دورهی جوایز اسکار در سال ۲۰۲۴ در بخش بهترین فیلم بلند بینالمللی انتخاب شده است.
در ادامه گفتوگوی اختصاصی هیچیک با «آنتونی چن» دربارهی «شکستن یخ» و دیدگاه او دربارهی فیلم خوب همچنین سینمای ایران میخوانیم.
-موفقیت شما را در این فیلم تکان دهنده، تبریک میگویم. در فیلم شاهد هنجارشکنیهایی در نگاه به زندگی هستیم.
از تولد این ایده برایمان بگویید.
-ممنونم. میتوانم بگویم این فیلم در واقع از پاندمی کرونا ناشی شده است. در طول مدت پاندمی، من بحرانی وجودی را تجربه کردم. سینماها بسته و فیلمسازی متوقف شده بود. من احساس میکردم هویتم به عنوان یک فیلمساز را از دست دادهام.
حتی مطمئن نبودم که دوباره بتوانم فیلمی بسازم. در این مدت نوشتههای زیادی در بارهی نسل جوان خواندم، به طور کلی، چه در چین و چه خارج از چین، که با اضطراب، ناامیدی و مشکلات سلامت روان دستوپنجه نرم میکنند. من به گونهای ارتباط عمیقی با این موضوع گرفتم، چرا که بخشی از آن را در زمان پاندمی احساس میکردم و میخواستم که آن را در یک فیلم به تصویر بکشم.
در طول فیلم سعی کردهام احساسات ناگهانی را به تصویر بکشم و به تعلیم ارزشهای خودم درباره آنچه فکر میکنم درست یا غلط باشد، نپردازم.
-استفادهی واضح و زیاد یخ در این فیلم، پیام به خصوصی دارد؟
– میخواستم این فیلم را در زمستان بسازم، و یخ اولین چیزی بود که به ذهنم آمد. پس شروع به فکر کردن دربارهی پروسهی تشکیل یخ کردم. تنها چند ساعت زمان میبرد که آب به یخ تبدیل شود و هم چنین در زمانی کوتاه، یخ دوباره ذوب میشود. میخواستم از یخ برای به تصویر کشیدن رابطهی میان سه نفر شخصیت داستان استفاده کنم. سه نفر که در نقاط مختلفی از جهان ایستادهاند و در زمان بسیار کوتاهی، رابطهای عمیق و کوتاه میسازند. رابطهای که به سرعت تشکیل میشود و به سرعت هم به پایان میرسد. درست مانند یخ.
و در نهایت چیزی که باقی میماند، احساسات است و خاطراتی که به هر یک از آنان کمک میکند در زندگی شخصی خویش به پیش بروند.
زمانی که از فکر کردن به یخ حرف میزنم، به معنای واقعی کلمه، مقدار زیادی یخ بر میداشتم و به آن نگاه میکردم. ما وقتی به یخ فکر میکنیم، شیء شفافی را به نظر می آوریم، که بسیار تمیز و خالص است.
اما وقتی که واقعاً به آن نگاه میکنیم، نمیتوانیم آنطرفش را ببینیم. کاملا شفاف و روشن نیست. لایههایی دارد. کمی تار است و در خود ترکهایی دارد و این برای من نمودی از شخصیت «هائوفنگ» در فیلم است. نه چندان شفاف، کمی تار، و پر از ترک.
-هائوفنگ به طور واضح از افسردگی و مالیخولیا رنج میبرد و حتی از اجتماعات شاد هم لذت نمیبرد. او حتی دیگر از خودش مراقبت نمیکند. چه چیزی باعث میشود که با وجود این بی میلی، به سمت «نانا» کشیده شود؟
-ما انسانها بسیار به احساسات میپردازیم، و انسان است که رنج انسان را میفهمد.
اگر دقت کرده باشید، بعدها در طول فیلم در دیالوگهایی که در پارک اتفاق میافتد، میفهمیم که «نانا» هم درد را تجربه کرده است و شاید حتی هنوز جراحتهایش ترمیم پیدا نکردهاند. این موضوع است که آنها را به سمت هم میکشاند چون یکدیگر را میفهمند.
-با توجه به این توضیحات، میتوان به کسی در فیلم به عنوان شخصیت اصلی نگاه کرد؟
-من «نانا» را به عنوان کاراکتری که این دوستی را میسازد نگاه میکنم. هر چند، از نظرم هر سه به یک اندازه مهم هستند. برای من این که رابطهی متعادل است، سه انسان که داستان آنها را به صورت جداگانه، و همزمان به عنوان یک گروه میبینیم.
هر بار که هر سه نفرشان را روی پردا میبینم، به این فکر میکنم که هارمونی فوقالعادهای با هم دارند.
شاید این کمی عجیب و بر خلاف معمول باشد چرا که هر بار ما در فیلمی، یک زن و دو مرد را میبینیم، شاهد یک رابطهی رقابتی و ناخوشآیند هستیم، اما این بار سه نفر را میبینیم که در این نقطه از زندگیشان، به بهترین شکل در کنار هم قرار میگیرند.
حتی زمانی که به عشق فکر میکردم، مطمئن نبودم انسانهایی مانند نانا و هافو بتوانند زندگی شاد و طولانی را کنار یکدیگر داشته باشند. آنها هر دو تجربههای دردناکی داشتهاند و با این پس زمینه، رابطهی میان آنها در طولانی مدت میتواند حتی مخرب باشد. حتی شاید یکی از آنها بتواند دیگری را بکشد.
اما در این لحظه، در این زمان کوتاه، آنها میتوانند زندگی یکدیگر را برای همیشه عوض کنند و به انسانهای دیگری تبدیل شوند.
هر چند، این فیلمی است که سعی نکرده عقیدهای را تحمیل کند. بلکه تماشاگر خودش، با هر پسزمینهای در زندگی، و با احساساتی که تجربه کرده، میتواند برداشت خودش را داشته باشد. و راه خودش را برای برقراری انتخاب پیدا کند.
-آیا این مدل فیلم چیزی است که خودتان هم برای تماشا میپسندید؟
-من همه نوع فیلمی را نگاه میکنم، اما بیشتر فیلمهایی را دوست دارم که فقط پر سر و صدا نباشند و نکته را به سمت شما پرت نکنند. من فیلمهایی را دوست دارم که نفس میکشند و اجازه میدهند خودتان بیندیشید.
فیلمهایی که به آرامی حرکت میکنند، و به آرامی شما را تحت تأثیر قرار میدهند، شما را افسون میکنند و گاهی تا روزها با شما میمانند.
-نظرتان دربارهی سینمای ایران چیست؟
-من فیلمهای زیادی از ایران دیدهام. عاشق کیارستمی هستم و کلوز آپ یکی از فیلمهای مورد علاقهام است و او را میستایم. همینطور هم که گفتم او تلاش نمیکند کارهای تجملاتی انجام دهد، بلکه به آرامی، به زندگی و به مردم نگاه میکند. «عباس کیارستمی» فیلمهایش را با شعر آمیخته و شاهکارهایی ساخته که مخاطب را مجبور به تماشا نمیکند، بلکه او را با خود همراه میکند.
-نظرتان دربارهی استقبال از این جشنواره چیست؟
اتفاقاً اولین چیزی که در این جشنواره توجه من را به خود جلب کرد، مخاطب بود. اولین نمایش فیلم من در بعدازظهر یک روز کاری بود و من توقع جمعیت زیادی را نداشتم اما صندلیهای سالن پر بودند و این تجربهای عالی بود که کمتر جایی دیدهام.
دروود و سپاس، تبریک به شما خانم پارسا