تصویری مات و سبز از یک سبزهزار که آرام آرام حرکت میکند و واضح میشود. دختری با پیراهن گلدار آبی، موهای سیاه بافته شده و یک روسری نخی سفید که میان سبزهها قدم میزند. خرامان دستانش را روی بوتههای گل میکشد و باد زیبایی این تصویر را تکمیل میکند.
تیتراژ فیلم تمام میشود و دوربین روی چهرهی معصوم پریناز ایزدیار فوکوس کرده و یک لبخند این زیبایی معصومانه را کامل میکند. اینبار «پریناز ایزدیار» را در نقش «پروانه شمس» میبینم. دختری زیبا، ساده، معصوم، متعهد، وفادار و جسور که هر روز از سبزهزار گیاهان دارویی جمع کرده، ترکیب میکند و مرهم زخم روح و جسم اهالی محل است. سربهزیر، نجیب و عاشق خانواده ویژگیهایی که در تمام فیلم مستقیم و غیر مستقیم میبینیم.
«سارا خالدیزاده» که برای فیلم بمب یک عاشقانه برنده سیمرغ بلورین شده بود در ملاقات خصوصی هم دقیق و نکتهسنج عمل کرده و با طراحی پیراهنهای گلدار نخی و چیندار هم تناسب بین شغل و شخصیت پروانه شمس برقرار کرده و هم ویژگیهای اخلاقی او را در روند قصه به ما نشان میدهد. ویژگیهایی که در مسیر فیلم تأثیرگذار است و با تغییرش، داستان عوض میشود. ما پریناز ایزدیار را به عنوان دختری عطار، نجیب و سربهزیر میپذیریم و این به واسطه نوع پوشش و موهای بافته شده مشکی به ما القا میشود. یعتی الگوهای ذهنی ما این تصویر را دوست دارد. دختری که اخلاقمدار است و به مدام به آبرو و اعتبار خودش و خانوادهاش فکر میکند. اما عشق بازی کاری به این قانونها ندارد. او عاشق شده و جسارت درونیاش که در دیالوگها بهش اشاره شده اینجا نمایان میشود. تغییر خصوصیات او باز هم شمه ظاهری دارد لباسهای راحتتر با رنگهای خاکستری و تیرهتار و موهایی که کوتاه شده و چتری نیست یک معصومیت از دست رفته که برای عشقش خطر میکند، خلاف میکند. مثل همانروزی که موهایش را میتراشد، لباس پسرانه میپوشد و به ورزشگاه میرود تا فرهاد مجیدی را از نزدیک ببیند. حالا برای دیدن و داشتن «فرهاد طاهر»ی مردی که عاشقش شده عقایدش را زیر پا میگذارد، خطر میکند و مثل یک پروانه که از پیله بیرون آمده به شوق پرواز اما حواسش نیست که شعلههای شمع بالهایش را میسوزاند او شیفته شمع شده میسوزد اما عشقش را به دست میآورد.
«ملاقات خصوصی» آنقدر فیلم روان و خوبی است که حیفتان میآید، لحظهای چشم از آن بردارید. بازی خوب بازیگرانش، قصهی جدیدی که توانسته خودش را از فضای تلخ دیداری بیرون بکشد و زیبا بماند.