فردا پژوهش جدید «هیچیک» شروع میشود. آیا ما در آستانه سومین پژوهش تصویریمان، توانستهایم موفق شویم؟ این را استقبال خوب شما به ما جواب داده است. هیچ یک بهعنوان یک سایت تحقیقی تلاش میکند کنار شما از ندانستهها و ناگفتهها حرف بزند. ما تلاش میکنیم جریانی باشیم که شاید راکد مانده. حالا امروز باید پرونده احمد شاملو بزرگمرد شاعری را نیمه جمع کنیم که هر چقدر از او گفته باشیم باز مانده که ادای دین شود. مسیرمان را مرور کنیم.
۱_بازسازی عکس احمد شاملو با حضور بهرنگ علوی.
آن روز وقتی «بهرنگ علوی» پذیرفت که مقابل دوربین برود و پروژه را انجام دهیم. چه کسی فکر میکرد این شباهت چهره، بتواند دیگران را به اشتباه بیندازد. انتخاب مناسب، ژست درست، بازی خوب، عکاسی و گریم عالی، کار مرا بهعنوان کارگردان ساده کرده بود. ما خیلی زود فهمیدیم این یک «همچهره» با تاریخ آنچنانی خواهد شد.
۲_داستان تیتر
مصاحبه با همکاری لنا شیوه جدیدی است. هوش لنا و بررسی دقیقش امکان متفاوت بودن میدهد. بهرنگ علوی مصاحبه را دوست داشت. اما به تیتر که میرسد کار سخت میشود. تیتر، جدا از سلیقه فردی، تعهدی به سوژه، هدف مجله و فرد تاریخی پژوهش است. کار چند بعدی سختی هر بار پیش روی ماست. شاید زیادهروی نباشد اگر بگوییم انتخاب تیتری که همه دوستش داشته باشیم روزها طول کشید. بهقول «بهرنگ» تیتر خوب خودش را بالاخره نشان میدهد و ما فکر میکنیم این حرف درست است و نتیجه را دوست داشتیم:
برای احترام به احمد شاملو، با بهرنگ علوی
در آینه شباهت
۳_ همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز زاده نشدهاند
برای از شاملو گفتن آن بخشی که به او کملطفی شد را دوست نداشتیم و انتخاب آخرمان بود. اما صادقانه بگویم بهنظر ما لازم و واقعی میآمد. آنبخش حملهها، همان بخش نپیذیرفتنش، آن بخش تاریکی که بارها او را دلزده کرده بود اما به قول همسرش آیدا «دوباره روی پای خودش ایستاد»، آن بخش دستهای و دشمنهای گروهی. شهاب دارابیان در حالی که فکر میکردیم و پلاک به پلاک دنبال واقعیت بودیم؛ پیشنهاد درستی داد. شخصی بهنامِ سعید پور عظیمی. کسی که دلسوزانه پژوهش کرده است و حالا وفادارانه برای شاملو مینویسید و به جریان علیه او میتازد. مصاحبه شهاب با او، شبیه عوض کردن بهموقع حرکت قطار روی خط مثلث، توسط قطاربان است. مصاحبهای درباره جریان فکری مخالف شاملو. چرا مخالف او بودند؟ دلیل عملی یا ادبی برایش وجود ندارد. همین دانش و گنجینه سعید پورعظیمی راهگشای خوبی برای پژوهش ما بود.
۴_صلت قصیده
حالا نوبت به اختصاصیها میرسد. عکس اختصاصی و دیده نشده آیدا و شاملو، دستخط شاملو و …
در این بخش بازخوانی مصاحبه ایرج گرگین و احمد شاملو را منتشر کردهایم. مصاحبهای که سند معتبری است بر حرفهای دارابیان و پورعظیمی.
۵_خواستنش تمنّای هر رَگ…
پژوهش را با آیدا تمام میکنیم. هر چند هنوز میگردیم و ادامه میدهیم. عاشقی آیدا و شاملو چه جادویی داشت که داستان و مثل شد؟ شاید این بخش از جواب آیدا سرکیسیان که اختصاصی هیچیک است، فقط کمی ما را به فرمول جادویی علاقه آیدا و شاملو نزدیک کند. برای اینکه کیفیت صحبتهای آیدا کم نشود، از معیار کردن نسخه منصرف شدیم و همان را برایتان نوشتیم:
«این همه آدم بدبختی ببینه. بد بختی بکشه. باز دوباره روپاش وایسته. شاهکار بده، شاهکار بیافرینه. باز دوباره ترجمه کنه. باز دوباره ساعتها، ساعتها، ساعتها مینشست روی این «گیلگمش« کار میکرد. روی این «دن آرام» کار میکرد. روی این «کتابِ کوچه» کار میکرد.
بابا شب شد! صبح شد! اصلاً متوجه نبود… پر از شور. میدونی وقتی که آدم معشوقشو میبینه؛ چه حالی پیدا میکنه؟ فکر کنم احمد با این کارا واقعاً همین احساس رو داشت. من که فکر میکردم هی داره اونجا… خلاصه… چه میدونم نشسته داره با معشوقش گفتوگو میکنه. اینجور عاشق بود. حالا اون اینجور عاشق بود. من عاشق اون عشقش و عاشقش بودم. یعنی فکر کن همون عشقی که به اونا داشت رو دوست داشتم، هم خودشو. دیگه فکر کن چه اتفاقی میفتاد. وقتی میشست اینجوری کار میکرد من دیوانه میشدم از شوق و ذوق. میگفتم: آخی احمد جان! نشستی داری کار میکنی.»
۶_تا عشق نباشد زندگی تفسیر نمیشود
از شاملو چهها که نمیتوان آموخت. نوشتههایش بارها بار به تاراج رفت و سوخت و نابود شد اما دوباره نوشت. دوست و نادوست به او پشت کردند و باز از زندگی نیفتاد. در زندان تفسیر شاهنامه نوشت و پارهاش کردند. بعد از مرگش او را فریبکار خواندند اما باز گویی در حیات است که کلامش زندهتر از همیشه به قلب عاشقان نشست. شاید هر چه میگفت را زندگی کرده بود که «تا عشق نباشد، زندگی تفسیر نمیشود».
امید که «در آینه شباهت» برای شما مفید و ارزشمند بوده باشد.