«اژدها وارد میشود» یکی از عجیبترین فیلمهای سینمایی چند سال اخیر است. از فرم روایی داستانش گرفته تا طراحی صحنه. تصویرهای عجیب و اغراق شده دارد و از سوی دیگر جزئیاتی که در صحنه استفاده شده است، غیر قابل باور نیست! فضاسازی درست در خدمت داستان و فیلم قرار گرفته و به همین خاطر است که مخاطب عام بعد از تمام شدن تیتراژ فیلم به این فکر میکند که آیا قصهی فیلم واقعی بود یا نه!
«امیر حسین قدسی» طراح صحنه فیلم، از همان داستان دو خطی اولیه با فیلم همراه بوده و در حقیقت هر المانی که به صحنه فیلم اضافه میکرده، خطی از داستان فیلمنامه تکمیل میشده.
یک داستان چند خطی
در گفتوگوهای مختلف با کارگردان فیلم خواندهایم که در وهله ابتدایی هیچ فیلمنامهای در دست نبود. امیرحسین قدسی با تاکید بر این نکته میگوید: «واقعیت این است که قبل از اینکه من تصمیم به فضاسازی و طراحی برای این فیلم بگیرم، داستانی در کار نبود! در اولین جلسه با «مانی حقیقی» یک داستان یک خطی را شنیدم و بعد شروع به کار کردیم». جلسات زیادی بر پا شد تا این که به لوکیشن برسند. مبنای داستانی مشخص بود و مانی حقیقی برای ساخت چند طرح در دست داشت. «با در نظر گرفتن همان داستان چند خطی پیشنهاد دادم به قشم برویم. مانی حقیقی تصمیم گرفته بود فیلم را در کویر مرنجاب یا فضاهای شبیه به آن فیلمبرداری کند. من چند عکس از قشم به او نشان دادم و برای بررسی بیشتر سفر چند روزهای به قشم داشتیم. با دیدن فضای قشم به این نتیجه رسیدیم که فیلم در قشم ساخته شود.» با در نظر گرفتن قشم به عنوان لوکیشن اصلی اِلمانهای جزئیتری به داستان اضافه شد؛ دریا، آب و کشتی وارد داستان شدند و تصمیم به تولید گرفتیم. این پروسه تقریبا یک سال پیش از اینکه فیلم «اژدها وارد میشود» ساخته شود، طول کشید و اِلمانهای جدیدی برای بال و پر دادن به فیلم اضافه شد.
جایگزین ناپذیر
اتفاق جدیدی است، اما نتیجه بهتری را به دنبال دارد؛ اینکه داستان بر مبنا و جغرافیایی که انتخاب شده نوشته شود و اِلمانها و صحنه در خدمت داستان قرار گیرد. یک مثل معروف است که میگوید: «برای دکمه کت میدوزند.» فیلم «اژدها وارد میشود» اول یک طرح چند خطی بود و بعد از انتخاب لوکیشن اصلی داستانش شکل گرفت. حالا این سؤال پیش میآید که اگر این داستان با همین جزئیات نوشته میشد، باز هم قشم به عنوان لوکیشن اصلی انتخاب میشد، یا این که مکان دیگری به عنوان فیلم برداری انتخاب میشد؟ «اول باید گفت این که جغرافیا در شکل گرفتن داستان تاثیر داشته باشد، اتفاق تازهای است. جزئیات، درام، دیالوگها، فضاسازی، حواشی و جزئیات زیادی به قصه اضافه شده است که مبنای آن اقتضای جغرافیایی قشم بود و واقعاً در هیچ جای دیگری امکان ساخت آن وجود نداشت. جزئیات به داستان اضافه و به نوعی وارد میزانسن شد. اینها متریال صرف نیستند و کارکرد منحصر به فرد خودش را دارند.» امیرحسین قدسی با یک فیلمنامه کامل روبهرو نبود و جزئیات فیلمنامه بر اساس محل فیلم برداری کامل شد. «از ابتدا کشتی در فیلمنامه وجود نداشت که من بخواهم آن را تصور کنم. در فیلمنامه تنها یک قبرستان وجود داشت که اژدهایی در آن زندگی میکرد که با آمدن مردهها به زیر خاک تکان میخورد. متولی قبرستان هم در یک مکان متروک زندگی میکرد.( در طرح اولیهای که وجود داشت، متولی قبرستان زنده بود.) در آن شکل اولیه کشتی نمیتوانست وجود داشته باشد و زمانی که جزیره به میان آمد، تصمیم گرفتیم از کشتی استفاده کنیم. این کشتی وارد میزانسن شد و نمیتوانستیم آن را از صحنه جدا کنیم.»
چیزی که ما در نظر داشتیم، یک فضای چند لایه بود. شبیه به یک بنای باستانی که دورههای مختلفی دارد. دوست داشتیم لایه های تاریخی از زمان های متفاوت را اجرا کنیم . یک سری جزئیات از زندگی گذشته مانده و یک سری جزئیات هم در گذر زمان به آن اضافه شده است. در کشتی انگار اتفاقی افتاده است و این گذر زمان را کامل میتوانستیم ببینیم.
کشتی شکسته
شاید عجیبترین تصویری که در فیلم «اژدها وارد میشود» وجود دارد، آن کشتی شکسته و قدیمی باشد. طراح صحنه فیلم میگوید سختتر از ساخته شدن کشتی، رسیدن به ایده استفاده از آن بود. «باید بگویم حضور کشتی در قشم اتفاق پیچیده و دور از ذهنی نبود. شاید در وهله اول این سؤال پیش بیاید که این کشتی چطور ساخته شده است؟ خب در جواب به این سؤال باید بگویم در حرفهی ما ساخته شدن وسایل، کار عجیب و پیچیدهای نیست. اتفاقاً برای ما سادهتر هم هست. کار سختتر به دست آوردن ایده است؛ هر چیزی برای ساخت یک راهی دارد. عدهای متخصص حضور دارند که کشتی را میسازند و میتوان از آنها کمک گرفت. نکتهای که آن را سخت میکند، به دست آوردن یک ایده برای اجراست. اول باید به این فکر کرد که چه چیزی میخواهیم و بعد تصمیم به انجام آن بگیریم. در مورد همین فیلم «اژدها وارد می شود» نزدیک به دو تا سه ماه طول کشید تا «مانی حقیقی» راضی شد از کشتی استفاده کنیم. به هر حال تصمیم مهم همینطور بزرگی بود و بدون دلیل نمیتوانستیم تصمیم به استفاده از یک کشتی بگیریم. تا زمانی که مطمئن شویم کشتی میتواند در خدمت داستان باشد، یک پروسه طولانی طی شد. ما تحقیقات زیادی انجام دادیم و میدانستیم که میتوانیم افرادی را برای ساخت کشتی پیدا کنیم. متاسفانه این افراد خیلی هم زیاد نیستند. در همین پروسه به آقای پارسا رسیدیم که کتابی در مورد کشتیهای باستانی نوشته است. او را پیدا کردیم که کتابی در مورد دریانوردی قدیمی نوشته بود و در صحبت با او به اطلاعاتی رسیدیم که برای ساخت کشتی کمک زیادی به ما میکرد. در قشم به دنبال افرادی در لنج سازی گشتیم که برای پروژه ما مفید بودندو همراه با تیم دکور ماکتی را طراحی کردیم و وارد اجرا شدیم. اما از آن جایی که زمان کافی در اختیار نداشتیم، به جای این که از اسکله شروع کنیم، یک لنج نیمه کاره را از وسط خرد کردیم، با جرثقیل به آن جایی که می خواستیم بردیم و باقی کشتی را روی همان لنج نیمه کاره ساختیم . از سوی دیگر مجبور به جاده سازی شدیم. آن قسمت از جزیره جادهای وجود نداشت و برای این که جرثقیل در شن و ماسه گیر نکند، مجبور به جاده سازی شدیم. برای اجرای این کشتی زمان و هزینه زیادی صرف شد. » کشتیای که در فیلم میبینیم، ۳۸ متر طول دارد و اگر در کنار آدمها قرار بگیرد، متوجه آن خواهیم شد. البته مهمتر از فضای بیرونی کشتی، فضای داخلی آن است؛ فضایی کمی ترسناک و قدیمی که به خوبی نشان میدهد چندین نفر در برهههای زمانی متفاوت آنجا زندگی میکردند. «چیزی که ما در نظر داشتیم، یک فضای چند لایه بود. شبیه به یک بنای باستانی که دورههای مختلفی دارد. دوست داشتیم لایههای تاریخی از زمانهای متفاوت را اجرا کنیم. یک سری جزئیات از زندگی گذشته مانده و یک سری جزئیات هم در گذر زمان به آن اضافه شده است. در کشتی انگار اتفاقی افتاده است و این گذر زمان را کامل می توانستیم ببینیم.
در کنارش زندگی متولی را داریم و ِالمانهایی را که به زندگی او مربوط میشد، در نظر گرفتیم. اگر لازم بوده، حکاکی هم روی دیوار انجام دادیم. بعد از آن هم یک زندانی در آن جا ساکن بوده و شاهد آثار زندگی او بودیم. باید یک سری خرده داستان در نظر می گرفتیم تا بتوانیم فضا را چند لایه کنیم. در کشتی که گچ وجود ندارد، اما یکی از همان آدمها کشتی را شبیه به خانهاش کرده و حتی برای آن در و پنجره هم در نظر گرفته است؛ درست شبیه همان خانههای کوچک متولیان قبرستان. نفر بعدی تخت و کتاب خانه به آن اضافه کرده است و شبیه به مردی است که در دهه ۴۰ از تهران به آن جا رفته است. انگار یک بخش از زندگیاش را به آنجا آورده است و بخشی از آنجا را برای خود کرده است. کما این که «مانی حقیقی» روی جزئیات کشتی نظرات خوبی داشت؛ از نوشتههای روی دیوار گرفته تا جزئیات دیگر.»
شغل ایدهآل
این طور بهنظر میرسد که این شیوهی کار برای طراح صحنه ایدهآل باشد. «امیرحسین قدسی» ضمن تأیید این نکته میگوید: «کارمان را دوست داریم، اما باید بگویم که این شکل کار کردن برای من جذابتر است. در فیلم «یک پذیرایی ساده» هم همین اتفاق افتاد. این شانسی است که دارم و برای من ایدهآل است. این که از یک سال قبل بدانید قرار است چه فیلمی ساخته شود و به چه فضایی باید فکر کنید و آن را بسازید، هم جذابتر است و هم خروجی بهتری را به دنبال خواهد داشت. به خوبی میتوانید برای نتیجه بهتر برنامهریزی کنید. در پیش تولید مراحل تحقیق تا اجرا را پیش میبرید و یک تخمین مالی به صرفه را در نظر میگیرید و به این ترتیب، بیشترین استفاده را میتوان برد .
کار کردن با این شرایط به خوبی نشان میدهد که پروسه فکری چقدر زمانبر است و برای این کار ارزش بیشتری در نظر گرفته میشود. طراحی صحنه تنها به درست کردن جزئیات ختم نمیشود. یک پروسه فکری و تحقیقی را لازم دارد. کوچکترین جزئیات مانند رنگ و شکل با تمام عوامل چک میشود تا بهترین نتیجه را به دنبال خود بیاورد. از سوی دیگر یک جذابیت دیگر هم دارد. این که شما بیشتر با کار درگیر میشوید و صرفاً یک چیدمان و تصویرسازی ابتدایی از متن نیست. یک اتفاقی به متن افزوده میشود که شما تأثیر مستقیمی روی آن دارید. وابستگی شما و کار زیاد می شود و بخشی از فیلم به حساب میآید».
صحنه مورد علاقه «امیرحسین قدسی» در فیلم «اژدها وارد میشود»؟
تمام کسانی که دست به تولید و خلق میزنند، یک سوگلی دارند. یک کار، یک کتاب، یک صحنه وجود دارد که آن را بیشتر دوست دارند. امیرحسین قدسی هم از این قاعده مستثنا نیست. هرچند که ابتدا میگوید جواب دادن به این سؤال سخت است، اما میگوید صحنه مورد علاقه او همان جایی است که دوستان امیر جدیدی قرار است او را به آب بسپارند. «آن حال و فضایی که صحنه در آن شکل گرفت، برایم دوست داشتنی است. بهنظرم خیلی سینمایی شده. قرار است در فیلم همه چیز خیلی غیر واقعی به نظر برسد. من هم آن صحنه را واقعی در نظر نگرفتم. مخاطب در عین این که همه چیز را باور میکند، اما با میزانی از اغراق و پرداخت عجیب روبهرو میشود. خیلی طبیعی نیست کسی را که مرده است، به آن شیوهی آیینی به آب بسپارند. اما همین فرم آیینی که دو نفر او را به آب میسپارند، صحنه سادهای است. شاید چون من در صحنه به دنبال اتفاقات عجیب نیستم تا آن را تحسین کنم. هیچ چیزی نیست. اما فضای خوبی در آن شکل گرفته است.» در بین لوکیشنها هم او خانه «الماس» را بیشتر دوست دارد. شاید کشتی انرژی بیشتری از او برده باشد، اما پروسه طراحی و چیدن اِلمانهای خانهی «الماس» برای او سخت تر بود. « به نظر خودم خانه الماس طراحی درست و دقیقی دارد. آن خانه مراسم و خانه الماس را ما درست کردیم. شاید کل خانه دو اتاقک و یک دیوار بود و ما آن را ساختیم و جزئیات زیادی به آن اضافه کردیم، لوازم خانه همه درست شدند.
حیاط آن خانهای که مراسم در آن برگزار شد، یک خرابه بود. طراحی خانه الماس و خانه مراسم بیشتر کار برد و اغراق زیادی را در آن میبینیم. آن صحنه به ما نشان میدهد با چه چیزی طرف هستیم. خانه الماس برایم جذابیت بیشتری داشت و در عین حال سختتر بود، حتی از کشتی. کشتی را میدانستم که باید چه کار کنم، اما درست کردن خانه الماس انرژی بیشتری از من برد و پروسه فکری بیشتری داشت؛ این که ماهیها را کجا آویزان کنیم، روغن سوخته را کجا قرار دهیم و چه آینهای را در نظر بگیریم. جزئیاتی که طراحی آن برایم سختتر بود. ایده وقتی میآید، دیگر باقی راه ساده است؛ ایدهای که در عین تصنعی بودن باور پذیر باشد. یعنی فیلم را میبینیم، به این فکر کنیم که خانه چه ربطی به الماس دارد.»