شیرین دختری ارمنی، زیبا، شاهزاده و دلرباست. همینکه میگوییم شاهزاده، یعنی او دارای کنیزکان و رفاهیست که به او اجازه میدهد فقط خوش باشد و به گشتوگذار بپردازد. همین خوشگذرانی اوست که باعث میشود با خسروپرویز آشنا شود. او از طریق نقاشی شاپور عاشق خسروپرویز میشود. یعنی در مقام یک شاهزاده خانم، کامجوییاش کار دستش میدهد. همین هوس است که این شاهزاده زیبارو را تا قصر مدائن فراری میدهد. اما در نهایت این شیرین است که عشق را بر خسروی کردن ترجیح میدهد.
با توجه به اینکه خسروپرویز در عشقبازی شهره است و اینطور که نظامی میسراید حرکت را بلد است، اما شیرین در نهایت او را از پیشروی معاشقه باز میدارد و با زنانگی خسروپرویز را به مملکتداری تشویق میکند.
پس باید بگوییم ماجرای عشق شیرین با شهوت شروع میشود و در مسیر داستان به صورت عشقی منزه تحول و تغییر مییابد. شیرین با هر بیتی که جلو میرود، عفیفتر میشود و عاشقتر.
آنچه تاریخ را وادار به تعریف از شیرین میکند، فقط زیبایی منحصربهفرد او نیست. بلکه عفیفه بودن، عاقل شدن، عاشق بودن و وفاداری اوست. زیبایی شیرین در تاریخ مثالزدنی است. آنقدر که نظامی از خلق بیت به بیت زیبایی شیرین خسته نمیشود:
به فرمانی که خواهد خلق را کشت
به دستش ده قلم یعنی ده انگشت
مه از خوبیش خود را خال خوانده
شب از خالش کتاب فال خوانده
ز گوش و گردنش لولو خروشان
که رحمت بر چنان لولو فروشان
حدیثی و هزار آشوب دلبند
لبی و صد هزاران بوسه چون قند
سر زلفی ز ناز و دلبری پر
لب و دندانی از یاقوت و از در
از آن یاقوت و آن در شکر خند
مفرح ساخته سودائیی چند
خرد سرگشته بر روی چو ماهش
دل و جان فتنه بر زلف سیاهش
هنر فتنه شده بر جان پاکش
نبشته عهده عنبر به خاکش
رخش نسرین و بویش نیز نسرین
لبش شیرین و نامش نیز شیرین
شکر لفظان لبش را نوش خوانند
ولیعهد مهینبانوش دانند
او نه تنها زیباست بلکه جانشین عمهاش بوده است.حسن و تخت دارد. اگر نور عشق محض بر دل پاک شیرین تابندگی و جلای کامل را نداشت، هرگز راضی نمیشد در دوران سیاه و فروافتادن شاه از مقام سلطنت و محصور شدنش در زندان پسر جوانش همراه و غمگسار وی باشد و به احتمال قوی پیشنهاد شیرویه را برای ازدواج میپذیرفت در حقیقت عروج اعلای عشق معنوی و روحانی شیرین را، خود کشی او در کنار جسد شوهر گواهی میدهد.
شیرین در تمام حیات خویش یک مرد را شناخت و آرام آرام جرقه عشق لهيب خواستن را به نام او ثبت کرد آن مرد خسرو پرویز بود. اگر بوس و کناری بود؛ با او بود اگر بیتابی و بیقراری بود برای او بود و اگر هجران و دربدری بود برای عشق او بود. حتی عشق آتشین و فداکاری فوقالعاده فرهاد نیز نتوانست سدی در برابر عشق شیرین نسبت به خسروپرویز ایجاد کند و اگر برای مدتی کوتاه شیرین را دلمشغول خود کرد جز احساسات اندوه و تأسف وی را نتوانست تحریک کند. خسروپرویز هر آنگاه که از معاشرت با زنان دیگر دلزده میشد به یاد شیرین میافتاد ولی شیرین تمام زندگیاش را نام خسروپرویز اشغال میکرد. شیرین نه تنها زیباترین بلکه یکی از وفادارترین زنان مطرح تاریخ است.