این متن را به مناسبت صد سالگی احمد شاملو می‌خوانید و عکسی که می‌بینید بازسازی هیچ‌یک با بازآفرینی بهرنگ علوی است.

شعر احمد شاملو فقط بیان احساس فردی نیست؛ شکلی از مواجهه با جهان است. او از همان جایی آغاز می‌کند که زبان باید مسئولیت بپذیرد؛ مسئولیت یادآوری، ایستادن و معنا دادن به تجربه‌ی انسان در تاریخ.

شعر شاملو از همان ابتدا با یک تصمیم آگاهانه شکل می‌گیرد: عبور از وزن کلاسیک. با این حال، شعر او بی‌موسیقی نمی‌شود. ریتم در آثار شاملو در لایه‌های پنهان زبان جریان دارد؛ در تکرارها، در چینش نحوی جمله‌ها و در مکث‌هایی که معنا را جلو می‌اندازند. موسیقی شعر، دیگر در گوش نیست، در ذهن و حافظه شنیده می‌شود.

زبان شاملو ساده به نظر می‌رسد، اما این سادگی ظاهری است. او از واژه‌های آشنا استفاده می‌کند، اما آن‌ها را در موقعیت‌هایی می‌نشاند که بار معنایی تازه‌ای پیدا می‌کنند. پیچیدگی شعر شاملو نه در واژگان دشوار، بلکه در نسبت میان کلمات و معنایی است که به‌تدریج شکل می‌گیرد.

در شعر شاملو، «من» هرگز صرفاً فردی نیست. حتی شخصی‌ترین لحظه‌ها، صدایی جمعی را با خود حمل می‌کنند. شاعر از تجربه‌ی فردی آغاز می‌کند، اما به حافظه‌ی جمعی می‌رسد. به همین دلیل است که شعر او اغلب حال‌وهوای موضع‌گیری اخلاقی دارد؛ بی‌آن‌که به شعار فروکاسته شود.

عشق در شعر شاملو نیز کارکردی فراتر از رابطه‌ی عاطفی دارد. معشوق، به‌ویژه در شعرهای مرتبط با آیدا، نشانه‌ی امکان زیستن است. عشق نه پناهگاهی برای فرار از جهان، بلکه راهی برای تاب آوردن و ایستادن در برابر خشونت و فرسایش زمان است.

تصویرسازی‌های شاملو اغلب محدود و تکرارشونده‌اند؛ عناصری چون شب، چراغ، دیوار، خون و میدان. این تصاویر بیش از آن‌که برای چشم ساخته شده باشند، برای حافظه کار می‌کنند. تکرار آن‌ها شبکه‌ای از معنا می‌سازد که در طول شعر و حتی میان شعرها امتداد می‌یابد.

در نهایت، شعر شاملو بیش از آن‌که برای لذت لحظه‌ای نوشته شده باشد، برای یادآوری است. یادآوری انسان، رنج، مسئولیت و امکان. شعر او زیبا به معنای متعارف کلمه نیست؛ ضروری است.

به اشتراک گذاری

دسته‌بندی: ادبیاتبرچسب‌ها: , , بازدیدها: 10574
تاریخ انتشار:23 آذر, 1404

دیدگاه خود را بنویسید