یونس استادسرایی (متولد ۲۱ مهر ۱۲۵۹ شمسی) از چهرههای برجستهٔ مبارز تاریخ ایران است. دلاوری که همواره با رویکردی دوگانه از سوی مورخان و افکار عمومی ارزیابی شده است. گروهی او را مجاهدی نستوه و مبارزی فداکار میدانند و در مقابل، عدهای خائن و وطنفروش میخوانندش. اما این مرد سبز چشم و میانهقامت و زودجوش بهراستی در کدام سوی این معادلهی مطلق خیر و شر ایستاده است؟ فقدان سنت خاطرهنگاری و ثبت وقایع تاریخی در فرهنگ ایرانی، در کنار روحیهٔ رازدار و لب فروبستهٔ اطرافیان این مجاهد انقلاب مشروطه -که بعدها لقب میرزا کوچک خان جنگلی- باعث شده تا اندک حقایق موجود و قابل استناد دربارهٔ افکار و فعالیتهایش با روایتهایی چندپاره و مبهم همراه باشد. نهضت جنگل به رهبری او را میتوان مهمترین جریان مقاومت ملی در برابر بیگانگان، از زمان جنبش سربداران خراسان دانست. دربارهٔ اقدامات کوچکخان جنگلی و تأثیرات مثبت و منفیاش بر مبارزان و بهقول رایج زمانهٔ مشروطه، اَحرار ایران حرف و حدیث و تفسیر بسیار است. اما این دردی است برای هرکس که بهعشق سرزمین و آزادی و برابری در این خاک نفس میکشد و امروز دربارهٔ واقعیت آنچه این مرد و همفکرانش در سه دورهٔ زمانی مشخص انجام دادند، چیز زیادی نمیداند.
اقدامات میرزا کوچک خان جنگلی را میتوان در سه بخش تقسیم کرد.
- ۱- دورهٔ انقلاب مشروطه که در آن میرزا یونس، طلبهٔ جوان گیلانی به مجاهدان جبههٔ شمال پیوست و در فتح قزوین و سپس تهران و پیروزی انقلاب مشروطه شرکت کرد.
- دورهٔ دوم که از بازگشت او از تبعید در ۱۲۹۳، مشاهدهٔ ستمگریهای اشغالگران روس، گردهم آوردن همرزمان دیرینهی مشروطهخواه و تأسیس «هیئت اتحاد اسلام» در رشت و فعالیت مبارزاتی در کسما علیه اشغالگران را در بر میگیرد. در این زمانه است که میرزا یونس به میرزا کوچک خان مشهور میشود.
- دورهٔ سوم از راهپیمایی عظیم جمعی، از دژ کسما به جنگلهای ناحیهی فومنات و آلیان در سال ۱۲۹۸ و تأسیس «جمهوری سوسیالیستی گیلان» آغاز میشود. میرزا کوچک که حالا پسوند (جنگلی) هم، بر نامش افزوده شده، کنترل و ادارهٔ ایالت گیلان را برعهده دارد. این دوره با نزدیکی جنبش جنگل با بلشویکهای ایرانی همچون احسانالله خان دوستدار، خالو قربان هرسینی (ملقب به خالو قربان کرد) و از همه مهمتر حیدرخان عمو اوغلی ادامه مییابد و تا شکست و اضمحلال جمهوری سوسیالیستی و نهضت جنگل و یخزدن او و تنها همراه باقیماندهاش (گائوک آلمانی و به روایتی ارمنی) در کوههای تالش در یازدهم آذر ۱۳۰۰ به پایان میرسد.
دربارهٔ میرزا کوچک خان جنگلی
کوچکخان در دورهٔ میان صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدینِ قاجار (چهارده مرداد ۱۲۸۵) تا روز سیاهِ به توپ بسته شدن مجلس توسط ولادیمیر پلاتونوویچ لیاخوفِ قزاق در دوم تیرماه ۱۲۸۷ و آغاز استبداد صغیر، طلبهای بیستوچند ساله و از مشروطهخواهان نامدار خطهی گیلان بود. بهنظر میرسد این طلبهٔ جوان در همین دوره خط مشی فکری و سیاسی آیندهٔ خود را پیدا کرده باشد. چرا که میان دو رویکرد روحانیون و بزرگان گیلان که به دو دستهٔ مشروعهخواه و مشروطهخواه تقسیم شده بودند، او مشروطهخواهی رادیکال را برگزید و تا واپسین روز عمر به این رویکرد وفادار ماند. در این دوره میرزا یونس از بنیانگذاران «انجمن روحانیون گیلان» از احزاب فعال مشروطه خواه گیلان بود و روایت است که شعار و علامت این انجمن را خود میرزا انتخاب کرده است: «هوالمؤلف الروح و الریحان و الجنه و النعیم.»
میرزا یونس در همین دوره طلاب رشت و اطراف را جمع کرده و با عمامه به تمرین تیراندازی، مشق نظام و تدارک اسلحه واداشته است. دو هفته پس از واقعهٔ به توپ بسته شدن مجلس در تهران، سردار افخم به فرمان محمدعلیِ قاجار، والی گیلان شد و بلافاصله دست به بازداشت و تبعید مجاهدان مشروطه زد. میرزا که در صدر فهرست دستگیریها بود به باکو و سپس تفلیس گریخت و از آنجا به سازماندهی احرار گریخته از داغ و درفش استبداد قاجار مشغول شد. هرچند که غیاباً به پنج سال تبعید محکوم شد. هزار افسوس که از این دورهی مهم، جز چند نامه از میرزا خطاب به دوستانش در رشت، اطلاع زیادی موجود نیست. در نامهای به تاریخ شهریور ۱۲۸۷ به میرزا محمد وقارالسلطنه در رشت، میرزا بیتی نوشته که به خود او منسوب است: آنکه برهم زنِ جمعیت ما شد یارب/ تو پریشانتر از آن زلف پریشانش کن.
پس از مدتی میرزا مخفیانه به ایران بازگشت و بار دیگر در جبههی نبرد مشروطهخواهان با لشگر محمدعلی شاه مشغول بود. پس از آن به گیلان بازگشت و با مشاهدهٔ وضعیت نابسامان گیلان و مردمش بار دیگر تصمیم گرفت به جمعاوری احرار بپردازد. تقریباً تمامی اقشار با او دست بیعت دادند. از میان تحصیلکردگان و نخبگان روزگار دکتر حشمت و میرزا حسین کسمایی، از میان بازرگانان و فئودالهای ثروتمند منطقه کسانی چون حاج احمد کسمایی و از میان خرده ملاکان و اصناف بازاری بزرگانی چون حسن آلیانی و شیخعلی شیشهبر به او پیوستند.
بهار سال ۱۲۹۴ این افراد که هریک گروهی از نیروهای جنبش جنگل را همراه داشتند وارد فاز مبارزه و پنهان شدن در جنگل شده و دست به مبارزات پارتیزانی پراکنده با قزاقهای روس که در غیاب سلطهٔ حکومت تضعیف شدهٔ مرکزی گیلان را به مستعمرهٔ امپراتوری تزاری تبدیل کرده بودند زدند. در این میان گاه با نیروهای دولتی نیز درگیریهای حادث شد. این مقطعی است که گروهی از مورخان و مطلعان چهرهای رابین هود گونه از میرزا کوچک جنگلی ساختند و گروهی دیگر او را اغتشاشگری خودسر دانستند.
در اواخر سال ۱۲۹۴ و اوایل ۱۲۹۵ جنبش جنگل به پیروزیهای چشمگیری دست یافت. همزمان با نزدیک شدن بلشویکها و در دست گرفتن برخی امور نهضت، میرزا با عقاید سوسیالیستی آشنا شد و کمی بعد به دست آوردن بخش قابل توجهی از گیلان، جمهوری سوسیالیستی گیلان تاسیس شد. در این دوره اختلافاتی دائمی میان جنگلیهای دورهی اول و بلشویکهای تازه وارد در ادارهی امور ایجاد شد. همچنین جدایی برخی از ثروتمندان که حمایت مالی از جنبش را برعهده داشتند، جمهوری سوسیالیستی گیلان دچار ضعف و چنددستگی شد تا عاقبت در نبرد با نیروهای اعزامی رضاخان سردار سپه، جمهوری فرو پاشید.
در مورد میرزا کوچک خان جنگلی گفتنی بسیار است اما همچون همیشه و همهجای تاریخ، نگاهی همهجانبه، منصفانه و بیطرفانه لازم است تا اعمال و کردار این چریک سنتی در آستانهی ورود به جهان مدرن را ارزیابی کند. یونس استادسرایی نه فرشتهی مطلق بود و نه شیطانی تمام عیار.
هنرمند: سعید دشتی
عکس: کورش جوان
گریم: محمود پورمحمود