هیچ‌یک بسیار خرسند است که می‌تواند در راستای پژوهش‌هایش این‌بار سراغ «فروغ فرخزاد» برود. زنی که انگار از آینده آمده بود و شاعری که تکرار نمی‌شود. برای شروع گفت‌وگوی فروغ فرخزاد را با حسن هنرمندی می‌خوانید که از رادیو تهران سال ۱۳۴۱ پخش شد.

تعریف کوتاهی از «سبك» لطفاً.

به‌طور کلی شاید بشود گفت سبک در شعر، با هر کار هنری دیگری عبارت از نحوه بیان و ارائه کردن يک انديشه با یک حس شاعرانه است. البته این مسئله در ابتدای پیدایش خودش يک جنبه کاملاً خصوصی و فردی دارد بعد در مرحله کلی‌تر آثاری را که در خطوط اصلیشان یک شباهت‌هایی با هم پیدا می‌کنند؛ در يک طبقه گذارند و يک جنبه عمومی پیدا می‌کند و توسط کسانی که به آن خصوصیات علاقه دارند دنبال می‌شود.

بله. خیلی متشکر. حالا لطفاً درباره طرز کار روش و فوت و فن کار شاعری خودتان، هر شاعر قوی در کارش خصوصیاتی دارد…

البته، صحبت درباره این موضوع، براى من كمى مشکل است. یعنی، چون هیچکس نمی‌تواند درباره خودش درست قضاوت کند و این دیگرانند که باید راجع‌به کار من صحبت کنند، ولی من می‌توانم يک مقدار از نظریات خودم را راجع‌به شعر بگویم. من در شعرم بیشتر از هر چیز دیگر، سعی می‌کنم از «زبان» استفاده کنم، یعنی من چون این نقص را در زبان شعری خودمان احساس می‌کنم، نقصی که می‌شود اسمش را کمبود کلمات گوناگون نامید. شعر ما مقداری سنت دنبال دارد‌. کلماتی دارد که مرتب در شعر دنبال می‌شود این‌ها مفهوم خودشان را از دست نداده‌اند. ولی در گوش ما دیگر مفهومشان اثر واقعی خودشان را ندارد. در ثانی کلمه‌ای که سنت شعری به‌دنبال دارد با حس شعری امروز ما جور در نمی‌آیند به خاطر اینکه زندگی ما عوض شده و مسائل تازه‌ای مطرح شده که حس‌های تازه‌ای به ما می‌دهد و ما به خاطر بیان این حس‌ها احتياج به يک مقدار کلمات تازه‌ای داریم که چون در شعر نبوده‌اند در شعر آوردنشان خیلی مشکل است. من سعی می‌کنم این کلمات را وارد شعر بکنم و فکر می‌کنم این کار درستی هم هست چون شعر امروز اگر قرار باشد شعر جاندار و زنده‌ای باشد، باید از این کلمات استفاده کند و آن‌ها را در خودش به‌کار بگیرد.
در مورد وزن هم من زیاد با وزن‌هایی که تا به‌حال در شعر فارسی معمول بوده و به کار می‌رفته موافق نیستم، به خاطر اینکه هیچ نوع هماهنگی بین این وزن‌ها با حس خودم كه يک آدم امروزی هستم؛ نمی‌بینم این‌ها یک ریتم‌های خیلی ملایم‌اند، حتی وزن‌هایی که در شعرهای رزمی به‌کار رفته.اند در همه این‌ها ملایمتیست که با حس‌های امروزی جور در نمی‌آید، من فکر می‌کنم اگر ما حس‌هایمان را بخواهیم و بتوانیم ترسیم کنيم، روى يک كاغذ يک خط زیک‌زاکی می‌شود این حس‌ها را هرگز نمی‌شود در آن ریتم‌های ملایم که خیلی معذرت می‌خواهم به دل ای دل ای بیشتر شبیه‌اند،
آورد.

یعنی فریاد قوی‌تری؟

بله، فکر می‌کنم باید کوشش بشود در راه پیدا کردن وزن‌های تازه به خاطر بیان حس‌های تازه. چون این حس‌ها تندتر هستند. از این وزن‌ها اصلا مسائلی که توی زندگی امروز ما مطرح است. خیلی با این وزن‌ها ناهماهنگ است. من سعی می.کنم در این زمینه‌ها کار می‌کنم، البته نمی‌توانم بگویم که هیچ موفقیتی پیدا کرده‌ام، ولی سعی می‌کنم این موفقیت را پیدا کنم چون راستی دلم می‌خواهد شعرم خوب‌تر باشد.
نظرتان راجع‌به شعر و رابطه‌اش با زندگی؟ هر چند به‌طور ضمنی مطرح شد.
شعر، اصلا جزیی از زندگیست و هرگز نمی‌تواند جدا از زندگی و خارج از دایره نفوذ تأثیراتی باشد که زندگی واقعی به آدم می‌دهد. زندگی معنوی حتی زندگی مادی را هم می‌شود کاملاً با دیدی شاعرانه نگاه کرد. اصلاً شعر اگر که به محیط و شرایطی که در آن به وجود می‌آید و رشد می‌کند بی‌اعتنا بماند، هرگز نمی‌تواند شعر باشد. متأسفانه شعر امروز ما همان که اسمش را شعر نو می‌گذاریم در عین حال که خیلی سعی می‌کند تظاهر کند که به این مسئله وفادار است از زندگی واقعی خیلی دور افتاده. از مشخصات واقعی زمان و مکان خودش. البته این عللی هم دارد: يكی‌اش همان کوهی که به اسم ادبیات كلاسيک در مقابل یا پشت سرمان واقع شده و ما همیشه سنگینی‌اش را حس می‌کنیم روی دوش خودمان و یکی‌اش آن ترس و دلهره‌ایست که ما از باز کردن راه‌های تازه و به‌کار بردن مصالح تازه در شعر داریم. یکی‌اش هم همان مسئله وزن است و اگر این‌ها حل شود من فکر می‌کنم وضع شعر خیلی از این بهتر خواهد شد.

نظر شما درباره تحول شعر فارسی چیست؟

این کار خیلی خیلی مشکلیست. اگر شما دقت کرده باشید می‌بینید در زمانی زندگی می‌کنیم که تمام مفاهیم و مقیاس‌ها دارند، معنی‌های خودشان را از دست می‌دهند و (نمی‌خواهم بگویم بی‌ارزش)، در حال متزلزل شدن هستند. مثلاً همین مسئله گردش به دور کره زمین نمی‌تواند در زندگی ما بی‌تأثیر باشد. یعنی تلاش‌های علمی این مقدار زیادی از مفاهیم را در زندگی ما عوض می‌کند ما به این دلیل نمی‌توانیم بگوئیم که راه تحول شعر فارسی چه باشد. من هرگز نمی‌توانم بگویم راه تحول شعر فارسی چه باشد، پیش می‌آید توجه داشتن به شرایط محیط و زندگی ناچار تحول را ایجاد می‌کند. این مسئله‌ایست جبری و هرگز هم نمی‌توان قبلاً برای آن مسیر و شکل تعیین کرد. خود به‌خود به‌وجود می‌آید.

با اعتقادی که به شعر معاصر دارید این راه را باز می‌بیند؟ افق را روشن می‌بینید؟

اگر هم نمی‌بینم امیدوارم ببینم. من هرگز نمی‌توانم بگویم مردم صد سال دیگر به شعر علاقه‌ای خواهند داشت یا نه؟ اصلاً شعری در زندگی‌شان وجود خواهد داشت یا نه؟ با این ترتیبی که دنیا دارد پیش می‌رود.

درباره قالب و مضمون در شعر بفرمایید؟

طبیعی است که من با طرز فکری که دارم به مضمون بیشتر اهمیت می‌دهم. اصلاً به نظر من مضمون است که قالب را بوجود می‌آورد.
یعنی فرم قالب را به قالب تحمیل می‌کند. مضمون به خاطر قالب به وجود نمی‌آید. قالب است که به‌خاطر مضمون به وجود می‌آید. اصلاً من به قالب زیاد اهمیت نمی‌دهم. من معتقدم که شعر عبارتست از يک حرف، يا حس. البته نه حس سطحى، يک حس تجربه شده و عمیق. يک آدمی که اسم خودش را شاعر یا هر اسم دیگر بسته به هر هنری که دارد می‌گذارد؛ می‌خواهد این حس را به ترتیبی ارائه کند و اگر آدم حرف با حس با پیامی نداشته باشد برای کسانی که پیش رویش منتظر نشسته‌اند تا ببینند این آدم چه چیزی به وجود خواهد آورد. اصلاً بهتر است دهانش را ببندد و هرگز دنبال شعر و از این حر‌ف‌ها نرود. متأسفانه شما می‌بینید یکی از عیب‌های بزرگ شعر امروز ما همین است. یعنی بی‌هدف بودن شاعر مثل نقاشی كه يک مقدار خط روی کاغذی رسم می‌کند، منظره‌ای می‌کشد، فقط به این خاطر که منظره‌ای کشیده باشد. ولی يک نقاش دیگر همان منظره را می‌کشد و در هر خط تابلو می‌خواهد حرفی را بزند. یعنی هدفی دارد که می‌خواهد به‌وسیله آن منظره و آن خط‌ها بیان کند. البته من این حالت دوم را ترجیح می‌دهم و معتقدم که باید این طوری باشد. چون بی‌هدفی نمی‌تواند در هنر وجود داشته باشد. شعر امروز ما هم مقدار زیادی این شکلی است. از يک مقدار ايمازويک مقدار تصویرهای زیبا استفاده می‌شود، بدون اینکه هیچ هدفی در کار باشد، هیچ منظوری باشد، هیچ حرفی باشد و هیچ دردی باشد. فقط يک شكل می‌کشند و میپدهند دست مردم. اما یک شعر خوب، مثل شعر نیما. (من خودم را خیلی کوچک‌تر از آن می‌دانم که اصلاً در مورد او حرفی بزنم) او شاعری بود که در شعرش برای خودش فضا داشت. يک دنیای فکری و حسی داشت و تمام زندگی‌اش را هم وقف شعرش کرد. امروز هم هستند شاعرهایی که می‌بینید خیلی خوب شعر می‌گویند و من به آن‌ها احترام می‌گذارم، یعنی شاعر هستند. هدف دارند در زندگیشان.

به اشتراک گذاری

دسته‌بندی: ادبیاتبرچسب‌ها: , , بازدیدها: 16765
تاریخ انتشار:26 خرداد, 1403

دیدگاه خود را بنویسید

14 − 6 =