در حال حاضر که هر یک از صفحات مجازی، فضای جدید برای انتشار خبری مهم است و اطلاعات درست و نادرست، صفحه به صفحه نوشته میشود. تاختن و خط زدن چهرههای مهم نیز آسان شده است. دستهبندیهای جدید این چند سال اخیر آنقدر جان گرفته و قابل باور شده که به سختی میتوان با پژوهش به کسی ثابت کرد درست نمیگوید. آنچه شامل حال «میرزا کوچکخان جنگلی» شده هم از همین دست اتفاقات است. طبیعتاً که حاکمیت دوره مرگ او، نباید خوش داشته باشد از نهضت حرفی بزند. کوچکخان فردی تفنگ به دست و تأثیرگذار بوده. پس به شدت سرکوب و فراموش شده است. بعد از انقلاب هم گاه به جهت تمرکز روی تحصیلات حوزوی میرزا یونس و گاه به جهت اطلاعات اشتباه فضای مجازی، مسیر برای شناخت «میرزاکوچکخان جنگلی» فراهم نشد. در هیچییک تلاش میکنیم، حقیقت را متعادل بنویسیم تا شما بهتر تصمیم بگیرید. در این یادداشت نکتههایی شاید ندانید را تیتروار میخوانید:
۱_نام پدر میرزا یونس استادسرایی، میرزا بزرگخان بود. به همین دلیل او را میرزا کوچکخان صدا میکردند.
۲_دوران کوتاه مدت حکمرانی میرزا کوچک و نهضت جنگل ۵۰ مدرسه پایهگذاری یا ساخته شد و جریانی برای حوزه سواد آموزی و فراگیری علم در گیلان به راه افتاد.
۳_او در اقدامی مصلحتاندیشانه ازدواج کرده و فرزند پسری داشته است.
۴_میگویند او عاشق حاکم خلخال بوده است.
۵_در جنگ جهانی کمکهای او و نهضت به ایران برای عبور از قحطی کمک فراوانی کردن است.
۶_محمدتقی بهار پژوهشگر و شاعر که خود به نوعی مخالف میرزا کوچکخان جنگلی است مینویسد:
از حرکات میرزا پیدا بود که قصدشان تصرف ایران و ایجاد حکومت مرکزی صالح نبوده؛ بلکه به همان ولایاتی که در کف داشتهاند قانع بودهاند!
اگر مرحوم میرزا در این سال به تهران حمله کرده بود، بدون هیچ شکی دولت ایران مانند موم در دست او و اتباعش نرم شده و به میل آنها ساخته میشد».
۷_ژنرال دانسترویل که فرمانده نیروهای انگلستان در ایران بود و در ماجرای عبور از گیلان به سمت قفقاز نبردهای سختی را با کوچک جنگلی تجربه کرد در «امپریالیسم انگلیس در ایران و قفقاز» او را یک انسان ایدهآلیست و شریف میخواند: «به عقیده من میرزا کوچک خان از وطن پرستان حقیقی است و امثال او در ایران نادر و کمیاب است»
۸_مخبرالسلطنه هدایت از جمله کسانی است که تلاش میرزا کوچک خان را در جهت تجزیه ی گیلان از خاک ایران قلمداد کرده است: «چه فرق است بین سیدعبدالحسین لاری یا خیابانی یا میرزا کوچک که خود سر مملکت را از مرکز مجزا می خواهند»
۹_ابراهیم فخرایی که از نزدیک با جنگل همراه بود معتقد است «میرزا و دیگر یارانش هیچ گاه به این مسئله [جدایی طلبی] نمی اندیشیدند زیرا معتقد بودند اعلام خودمختاری نوعی پراکندگی و تجزیه مملکت است»
۱۰_در روزنامه جنگل شماره ۵ جنگلیها گفتهاند: «ما قبل هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم…»
۱۱_میرزا کوچکخان در نامهای به سران کودتای سرخ مینویسد:
«من استقلال کشور را خواهانم و بقاء اعتبارات کشور را طالبم، آسایش ایرانی و همه ابناء بشر را بدون تفاوت دین و مذهب شایقم. من بیانات لنین و تروتسکی و سایر زمامداران عاقل را که گفتهاند هر کشوری باید مقدراتش را خود در دست بگیرد قبول داشته در مقام اجرایش هستم. هر کس که در امور داخلیمان مداخله کند او را در حکم انگلیس و نیکلا و درباریان مرتجع ایران میشناسیم. من آلت دست قویتر از شما نشدهام چه رسد به شماها»
۱۲_دکتر عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس، پژوهشگر تاریخ میگوید:
در اردیبهشت ۱۲۹۹ش تجاوز بلشویکها به آبهای ایران و استقرار ناوگان نظامیشان در انزلی، منجر به توافقی بین جناح ملیگرایان مذهبی با جناح نو رسیده چپ گردید. معاهده ۹ مادهای مصوب خرداد ۱۲۹۹ حاصل مذاکراتی بود که شیوه تفکر جریان «کوچک جنگلی» در آن آشکار است:
عدم اجرای اصول کمونیسم از حیث مصادره ی اموال و الغاء مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات؛
تاسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت؛
پس از ورود به تهران و تأسیس مجلس مبعوثان هر نوع حکومتی راکه نمایندگان ملت بپذیرند؛
سپردن مقررات انقلاب به دست این حکومت و عدم مداخله شورویها در ایران؛
هیچ قشونی بدون اجازه و تصویب حکومت انقلابی ایران، زائد بر قوای موجود (۲هزارنفر) از شوروی به ایران وارد نشود؛
مخارج این قشون به عهده جمهوری ایران است؛
هر مقدار مهمات و اسلحه که از شوروی خواسته شد در مقابل پرداخت قیمت تسلیم شود؛
کالاهای بازرگانان ایرانی که در بادکوبه ضبط شده تحویل این حکومت شود؛
واگذاری کلیه مؤسسات تجاری روسیه در ایران به حکومت جمهوری (رواسانی، ۱۳۸۴: ۱۹۴).
از محتوای سند مربوط به تأسیس جمهوری نیز هیچ گونه تجزیه طلبی استنباط نمیشود بلکه نگرش ایران دوستی در آن مشهود است.
۱۳_در کتاب بلشویکها و نهضت جنگل ترجمه حمید احمدی که مربوط به اسناد بلشویکهاست آمده:
در ۳۱ مارس ۱۹۲۰ / ۱۱ رجب ۱۳۳۸ زمانی که آمادگی برای تشکیل یک واحد بینالمللی ایرانی مجزا در ترکستان هنوز شروع نشده بود، کمیته سازماندهی محلی حزب، عدالت در گزارشی پیرامون کارهای انجام شده یک ماه و نیم خود نوشت: «برای روشن شدن نهایی سیمای سیاسی کوچک خان یکی از رفقا که هنوز از سرنوشت او خبری در دست نیست، پولتوراتک (عشق آباد) را به مقصد رشت ترک کرده است.» ادارات سیاسی ارتش اول جبهه ترک و ارتش یازدهم جبهه قفقاز که مسئول بعد نظامی راه حل مشکل ایران بودند به طور مکرر نمایندگان با قاصدهایی را به سوی کوچکخان اعزام میکردند.
کوچکخان خود با یادآوری مسائل گذشته نه چندان دور، چند بار در مورد تماسهای قبلی خود با بلشویکها سخن گفت و نوشت. او همچنین این نکته را طی نامه ۱۰ نوامبر ۱۹۲۰ / ۲۷ صفر ۱۳۳۹ خطاب به احسانالله خان و خالو قربان رفقای رزمنده خود که بعدها او را ترک کردند تذکر داد. او با یادآوری آخرین دورۀ مبارزه برای اعاده قدرت شوروی در آذربایجان به ویژه در باکو (مارس) و اوایل مه ۱۹۲۰ نوشت: «بلشویکها خواستار ملاقات با من شده بودند پس از آن نامههای دیگر و نماینده خود را به نزد من فرستادند به این دلیل من با موافقت رفقای خودم تحت شرایط فوقالعاده خطرناک عازم لنكران شدم اما با توجه به شکست بلشویکها در آنجا ملاقات صورت نگرفت. هنگامی که بازگشتم [احتمالاً به فومن – اردوگاه او در جنگل که چندان از رشت دور نبود.] آنها خواستار دیدار مجدد با من شدند و بار دیگر با چند نامه مرا به آنجا دعوت کردند و سرانجام در دهکده اشکلن نامهای از آنها از پترووسک دریافت کردم [ناوگان ولگا – خزر در سوم آوریل ۱۴/۱۹۲۰ رجب ۱۳۳۸ وارد پترووسک شد] که در آن قصد خود برای ورود به ایران را به اطلاع من رساندند و سؤالاتی از من درباره موقعیت انگلستان [که کشور را در اشغال داشت] پرسیدند.»
بعد در ژانویه ۱۹۲۱ جمادیالاول ۱۳۳۹ کوچک خان دلایل سیاسی تمایل خود برای همکاری با بلشویکها را بیان کرد او خطاب به یک مأمور بخش اطلاعاتی جبهه قفقاز گفت: «پس از سرنگونی رژیم تزاری در روسیه و اعلام جمهوری سوسیالیستی انقلابیون ایرانی برای حمایت برادرانه انقلابی به شدت بر سوسیالیستهای روسی متکی بودند و در این رؤیا بودیم که با کمک آنها سرانجام خود را از دست بدترین دشمن شماره دو خود پس از روسیه تزاری یعنی انگلستان نجات دهیم. حتى قبل از ورود بلشویکها به آذربایجان که آن زمان تحت اقتدار مساواتیها بود مایل بودم برای اطمینان از موفقیت مبارزه علیه انگلستان با آنها تماس بگیرم و به همین منظور تعدادی از افراد سازمان خود را به نزد بلشویکها فرستادم.»
۱۴_در دورانی که نهضت جنگل به صورت رسمی حاکمیت مرکزی ایران را دیگر به رسمیت نشناخت و نظام جمهوری را در گیلان تشکیل داد، چیزی که تشکیل شد یک حاکمیت اسلامی به نام «جمهوری ایران» بود نه «جمهوری گیلان» که قرار بود این جمهوری به تهران کوچ کند و در پایتخت قرار بگیرد و حاکمیت مرکزی ایران را کنار بزند و در اسناد نهضت، نامی از جمهوری گیلان نیست. در اعلامیه «فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل گیلان» که اولین بیانیه حکومت جمهوری تازه تأسیس میرزا کوچک است که جمهوری را در ایران اعلام کرد و بازتابهای شدیدی در ایران داشت. در این بیانیه آمده که «وقت و موقع استفاده ظلم دیدههای ایرانی و قوای ملی جنگل که ذخیره همه احرار ایران است فرا رسیده. حالیه این قوه ملی با کمک و معاونت عموم نوع پروران دنیا … خود را به اسم جمعیت انقلاب سرخ ایران موسوم کرد.» در پایان این بیانیه آمال خود را ذکر کردهاند که به اجرا گذاشته شده است و اولین بند آن این است: «جمعیت انقلاب سرخ ایران، اصول سلطنت را ملغی کرده، جمهوری شوروی را رسما اعلان میکند.»
در این بیانیه، حتی یک بار هم به صورت تلویحی هیچ اشارهای به «جمهوری گیلان» نکرده است بلکه با صراحت در اعلامیه جمهوری، سخن از جمهوری ایران کرده است.
۱۵_برادرزاده «میرازا کوچکخان جنگلی» و بسیاری نهضتپژوه معتقد هستند که میرزا را رضاشاه نکشته است.
همانطور که معلوم است در این محتوا هم چیزی جز وطنپرستی دیده نمیشود. حالا با مرور بخش کمی از تاریخ شما کدام گروه میایستید؟ موافقین میرزا یا مخالفین؟
در این یادداشت از منابعی چون کتاب «سردار جنگل»، کتاب «بلشویکها و نهضت جنگل»، یادداشت دکتر عباس نعیمی جورشری و… استفاده شده است.