«کریستین رونالدو» هفته گذشته در مقام بازیکن تیم النصر به ایران آمد تا در برابر تیم پرسپولیس بازی کند. او یک بازیکن محبوب است و فوتبال دوستان دنیا او را میشناسند. استقبال بینظم مردم در کنار علاقهی همیشگیشان به داشتن عکس با چهرههای مطرح جنجال داخلی بهپا کرد. تا آنجا که همین جنجالها از رسانههای عربی هم سر در آورد.
بله. پستها، عکسها، متنهای پندآمیز، نقدهای پندآموز و هشتگهای خود ما بود که دیده شد. این ما بودیم که انگشت اشاره سمت خودمان گرفتیم و خودمان، خود خودمان را مقصر دانستیم. درست است آن تصاویر و رفتار هواداران تاسف برانگیز بود. درست است کاش بلد بودیم توی صف بایستیم و پرچم تکان دهیم و …کاش. اما نشد. اجازه بدهید یادآوری کنم که همین شور هواداری باعث میشود چرخ اقتصاد در بعضی حوزهها بچرخد. همینها فیلم میشود و فلان مدیرعامل و بیسار هنرمند را هیجانزده میکند. اشکال مدیریت و اجرا را بر عهدهی مردم نگذاریم. چند نکتهی کوتاه و ساده کافی است تا به چیزی که میخواهیم بگوییم نزدیک شویم.
آیا فوتبال در کشور ما با فاصله یکی از پر طرفدارترین ورزشهای موجود نیست؟
آیا هواداری بخشی از طرفداری نیست؟
آیا مردم ایران مردم خوشحالی هستند؟
بیاعتمادی مردم در هر جای دنیا به مسئولین در هر ردهای باعث میشود تا احترام به قانون از بین برود. چرا که تصور میشود قانون گزینشی عمل میکند و برای انجام نشدن است. هر چند دو طرفه است. یعنی مردم هم ممکن است باعث این عدم اعتماد شده باشند. اما کافی است سری به دنیای جستوجو بزنیم و به جمعیتی که به استقبال لیونل مسی در پاریس و … غیره را ببینیم. شایدهایی وجود دارد که اتفاقاً شاید کار را بهتر میکرد. مراسمی برای خوشآمد گویی مردم، نگفتن اسم هتل (که البته شاید بازارگرمی هتل از کار میافتاد) و ….
اما آن عکسها که ما پخش و نقد کردیم، به فرض اینکه نقد درستی است، به اندازهی همان رفتار هواداران، رفتار بدی بود. ما هتل را که اتاقهایش را گران کرده بود ندیدیم که با اطلاعرسانی بهمن بابازاده [خبرنگار مستقل حوزهی موسیقی] قیمت سالن کنسرت «اسپیناس پالاس» بعد از حضور «کریستیانو رونالدو» برای کنسرتهای پاییز امسال از ۴۳۰ میلیون تومان به ۷۱۰ میلیون تومان (برای یک شب-دو سانس) تغییر کرد. ما خبر اینکه پیرهن امضا شده رونالدو به دست صاحبش نرسید را، ما خبرهای دنیا و استقبالشان از هنرمندان را بسیاری از ما در همان زمان سیل آستارا را ندیدیم. چرا؟ جوابش بسیار ساده است. چون ما هم گاهی عادت کردهایم «گل به خودی بزنیم».