آن شب «پاژیتنوف » نمیتوانست بخوابد. پشت میزکار خود نشست. مغزش شروع به ایدهپردازی کرد. به خاطر آورد که چگونه در کودکی، ساعتهای طولانی مشغول بازی «پنتامینو» بود. «پاژیتنوف» با خود فکر کرد که حتماً راهی وجود دارد تا بتوان بازی خود را روی کامپیوتر نیز پیاده کند. با این فکر، او تصمیم گرفت تغییراتی روی بازی اصلی پنتامینو ایجاد کند تا بتواند این بازی را روی کامپیوتر کهنهی خود نیز طراحی کند. او یکی از اشکال پنچگانه بازی را کنار گذاشته و تنها از چهار قطعه در ساخت بازی خود استفاده کند. در نتیجه تعداد نهایی قطعات از دوازده قطعه به هفت قطعه کاهش پیدا کرد.
خالق سرگرمی کودکی ما
«پاژینوف» پسربچهای که پدرش طلاق گرفته و خانواده را ترک کرده است. مادر روزنامهنگار و منتقد سینماست و همیشه باید فیلم ببیند و به جشنواره در شهرهای دیگر سفر کند. کودک که در آپارتمان بسیار کوچکی در جامعهی بستهی کمونیستی مسکو زندگی میکند. او همیشه باید ساکت بازی کند.
«الکسی پاژیتنوف» علاقهمند به بازیهای رومیزی بود. بازی پنتامین بازی مورد علاقه الکسی بود. در این بازی دوازده قطعهی پازل که از پنج مدل مختلف تشکیل میشدند را در یک قاب مستطیلی درکنار هم چیده میشود بهطوری که تمامی قطعات بهدرستی درکنار هم جفتوجور شده و تمام فضای قاب مستطیلی را بپوشاند. بعدها او از این بازی الگو گرفت و بازی «تتریس» را ساخت.
«الکسی پاژیتنوف» در حالی دوران کودکیاش را میگذراند که نظارهگر رقابت فضانوردی میان دو کشور شوروی و ایالات متحده است. کشوری شورویِ آن زمان دانشمندان و مهندسین بسیاری را استخدام کرده بود. شوروی قصد داشت که جوانترها را هم به فعالیت در این عرصه علاقهمند کند. «الکسی پاژیتنوف» هفده ساله با وسیلهای به نام «کامپیوتر» آشنا میشود. او در «مؤسسه هوایی موسکو» ثبت نام میکند. لیسانس ریاضیات میگیرد. بعد از فارغالتحصیلی، به آکادمی علوم موسکو میپیوندد و موفقیتهایی هم بهدست میآورد. مدرس کامپیوتر او وقتی متوجه استعداد بالای وی میشود، پاژیتنوف را به مرکز تحقیقات فرستاده تا در آنجا برنامهنویسی یاد بگیرد. او در پروژهها با پاولوفسکی نیز آشنا میشود.. به این ترتیب این سه نفر که همگی علاقه شدیدی به بازیهای ویدیویی و برنامهنویسی داشتند، گروهی تشکیل داده و در ساعات فراغت خود به ایدهپردازی در زمینه ساخت بازی مشغول میشوند. آنها امیدوار بودند بتوانند بازیهای خود را بهطریقی بهفروش برسانند؛ کاری که در شرایط آن زمان جامعه شوروی بسیار سخت و پیچیده بهنظر میرسید.
«پاژیتنوف» اولین نسخهی بازی خود را ساخت و آن را مهندسی ژنتیک نامگذاری میکند. بازی ساده بود. باید قطعات جوری در کنار هم چیده شود که کلِ فضای مستطیل را پر کند. فقط یک مشکل وجود داشت؛ بازی بینهایت حوصلهسر بر بود. چون قابل تکرار نبود. حال آنکه بازی باید اعتیاد آور باشد و بازیکنان را درگیر خود سازد. به همین دلیل «پاژیتنوف» بازی را تغییر داد. میدان بازی به مستطیلی باریک در وسط صفحه تغییر پیدا کرده و قطعات پنتامینو اینبار به نوبت و پشت سرهم از بالای صفحه وارد میشد. اما مشکل جدیدی پیدا شد. قطعات تمام صفحه را میگرفت و بازی متوقف میشد.
این گروه تغییراتی را روی بازی انجام دادند تا بازی خوب و اعتیاد آوری ساخته شود. اما «تتریس» جزو اموال دولتی به حساب میآمد و فروش این بازی در شوروی ناممکن بود.
جهان به تتریس سلام میکند
این بازی کمکم به خارج از شوروی راه پیدا کرد. روزی «رابرت استاین» رئیس شرکت «اندرومدا سافتور» به مجارستان میرود. «استاین» در آزمایشگاه فردی را میبیند که سخت مشغول بازی کردن است. این بازی همان بازی «تتریس» بود. «استاین« از بازی میپرسد و کارمند در پاسخ میگوید که فقط یک بازی ساده است. استاین با اینکه گیمر نیست تتریس را بازی میکند. او در همان تجربهی اول به دام اعتیادآور بودن «تتریس» گرفتار میشود. سپس سراغ رئیس «انستیتو» رفته و از او راجعبه حق امتیاز بازی پرسوجو میکند. رئیس انستیتو اظهار میکند که بازی تتریس به آنها تعلق ندارد و باید راهی جماهیر شوروی شود که کاری سخت بود. یک نفر آمریکایی در شوروی حکم یک جاسوس را داشت.
استاین با فکس پیامی به «پاژینتوف» میفرستد و از قصد خود برای خریداری امتیاز بازی «تتریس» صحبت میکند. «پاژیتنوف» ناامید از فروش، از این پیام شگفتزده میشود. او باید حسابی حواس خود را جمع میکرد. اگر چه بازی را خودش ساخته بود اما حق خرید و فروش این بازی را نداشت. «پاژیتنوف» چراغ سبز به استاین نشان میدهد. او نمیخواست این فرصت را از دست بدهد و از طرفی هم این اجازه را نداشت.
«استاین» بهدنبال مشتری برای بازی «تتریس» است. او بازی را به «جیم مکانکی» یکی از بنیانگذاران شرکت عرضه میکند. یعنی «جیم مکانکی» نگاهی به بازی میاندازد، اما چیزی از بازی نمیفهمد. بنابراین بازی «تتریس» را به بخش فنی شرکت ارسال میکند.
چند هفته بعد، که تصادفی به بخش فنی میرود میبیند که همهی اعضای آن بخش دور هم جمع شده و مشغول بازی «تتریس» هستند. مکانکی تصمیم میگیرد بازی را به خانه ببرد و چیزی نمیگذرد که نه تنها او، بلکه همسر و فرزندانش نیز در دام «تتریس» گرفتار میشوند. «مکانکی» در بریتانیا «فیل آدام» را با بازی تتریس آشنا میکند. «فیل آدام» رئیس شرکت بازیهای کامپیوتری مکسول نیز به تتریس اعتیاد پیدا میکند. «استاین» بلافاصله قردادی با شرکت «مکسول» تنظیم میکند. طبق این قرارداد، شرکت نرمافزاری «میررسافت» با پرداخت مبلغ سه هزار پوند، بهعلاوه درصدی از فروش هر نسخه از بازی، حق نشر بازی تتریس را برای کامپیوتر و کنسول در بریتانیا و اروپا بهدست میآورد. اینگونه بازی تتریس خاطرهی بسیاری از مردم جهان میشود.